پاداش بزرگ، همراه بلای بزرگ استو خداوند، مردمی را دوست نمی دارد، مگر آن که مبتلایشان می کند . [.امام صادق علیه السلام]
https://keramatzade.com

این راه موفق می‌شوید.

13 ویژگی مشترکِ والدین بچه‌های موفق


همه‌ی پدرومادرها دلشان می‌خواهد بچه‌هایشان دنبال دردسر نگردند، خوب درس بخوانند و وقتی بزرگ شدند کارهای فوق‌العاده‌ای انجام دهند. والدین بچه‌های موفق-اما چطور به عنوان والدین به این آرزوی‌مان برسیم؟ اگر چه برای بزرگ کردن یک بچه‌ی موفق دستورالعمل معینی وجود ندارد اما تحقیقات روانشناسی به عوامل معدودی اشاره دارند که پیش‌بینی می‌کنند در این راه موفق می‌شوید.


مقاله مرتبط: موفقیت


جای تعجب ندارد که اکثر این عوامل به پدر و مادر بستگی دارد. در ادامه به ویژگی‌هایی می‌پردازیم که پدران و مادران کودکان موفق در آن اشتراک دارند:

1. والدین بچه‌های موفق-بچه‌ها را به انجام کارهای روزمره‌ی خانه وادار می‌کنند

alexa

جولی لیثکات-هیمز (Julie Lythcott-Haims)، مشاور اسبق سال اولی‌های دانشکده استنفورد و نویسنده‌ی کتاب «چگونه یک انسان بالغ تربیت کنیم» حین یکی از برنامه‌های سخنرانی تدتاک (TED Talks) می‌گوید: «اگر بچه‌ها ظرف نمی‌شویند به این معناست که شخص دیگری دارد این کار را برایشان انجام می‌دهد.»

او اضافه می‌کند: «و اینگونه است که بچه‌ها شانه خالی کردن از انجام کارها را می‌آموزند؛ و از اینکه یاد بگیرند کار را باید انجام داد و هر یک از ما در بهبود نتیجه‌ی نهایی باید سهمی داشته باشیم باز می‌مانند.»

لیثکات-هیمز اعتقاد دارد بچه‌هایی که کارهای خانه را انجام می‌دهند در آینده به عنوان نیروی کاری شناخته می‌شوند که قادرند به خوبی با دیگران همکاری کند و به این دلیل که شخصا تقلا کردن را تجربه کرده‌اند از همدلی بالاتری برخوردار هستند و می‌توانند به طور مستقل وظایفی را عهده‌دار شوند.

این محقق سخن خود را به پشتوانه‌ی بلندمدت‌ترین «مطالعه‌ی طولی» انجام شده تا به امروز توسط دانشگاه هاروارد بیان می‌کند. مطالعه‌ی طولی نوعی تحقیق است که در آن موارد مورد مطالعه، طی زمانی طولانی به دفعات مورد بررسی قرار می‌گیرند.

لیثکات-هیمز می‌گوید:

«با وادار کردن بچه‌ها به انجام کارهای خانه – مثل بیرون بردن زباله و شستن لباس‌های خودشان – آنها متوجه می‌شوند که برای اینکه بخشی از زندگی باشم باید کارهای مربوط به زندگی را انجام دهم.»


2. والدین بچه‌های موفق-مهارت‌های اجتماعی را به بچه‌هایشان یاد می‌دهند

 

محققان دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دوک بیش از 700 کودک مناطق مختلف آمریکا را از سنین مهدکودک تا 25 سالگی دنبال کردند و بین مهارت‌های اجتماعی سنین مهدکودک و موفقیت‌ آنها در دو دهه‌ی بعد، به عنوان یک بزرگسال، رابطه‌ی همبستگی معناداری یافتند.

این مطالعه‌ که 20 سال به طول انجامید نشان می‌دهد کودکانی که از شایستگی اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، یعنی می‌توانستند بدون دریافت راهنمایی با همسالان خود همکاری کنند، به دیگران کمک کنند، احساسات دیگران را درک کنند و مشکلات را به تنهایی حل و فصل کنند، نسبت به کودکانی که مهارت‌های اجتماعی محدودی داشتند، با احتمال بسیار بیشتری تا سن 25 سالگی یک مدرک دانشگاهی و کاری تمام‌وقت داشتند.

والدین بچه‌های موفق-درمورد کسانی که مهارت‌های اجتماعی محدودی داشتند احتمال بیشتری وجود داشت که دستگیر شوند، میگساری کنند و برای سکونت در اقامتگاه‌های عمومی ثبت‌نام کنند.

کریستین شوبرت (Kristin Schubert)، مدیر برنامه‌ی موسسه‌ی ارتقای سلامت روبرت وود جانسون که تأمین مالی انتشار این تحقیق را بر عهده داشته می‌گوید: «این مطالعه نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین کارهایی که برای آماده کردن کودکان جهت داشتن آینده‌ای سالم می‌توانیم انجام دهیم، کمک به آنها برای پرورش مهارت‌های اجتماعی و احساسی‌شان است.»

«داشتن یا نداشتن این مهارت‌ها از سنین پایین مشخص می‌کنند که یک کودک در آینده به دانشگاه راه می‌یابد یا به زندان و آیا جایی مشغول به کار می‌شود یا گرفتار اعتیاد خواهد شد.»


3. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادران بچه‌های موفق از آنها انتظارات بالایی دارند

 

پروفسور نیل هَلفُن (Neal Halfon) و همکارانش از دانشگاه کالیفرنیای لوس‌آنجلس، با استفاده از داده‌های به دست آمده از 6،600 کودک متولد سال 2001، دریافتند انتظاری که والدین از فرزندانشان دارند بر پیشرفت آنها اثر بسیار عمده‌ای می‌گذارد.

او می‌گوید: «به نظر می‌رسد بدون دخالتِ تفاوتِ موجود‌ در درآمد و سایر دارایی‌ها، والدینی که رفتن به دانشگاه را در آینده‌ی فرزندانشان می‌بینند، به نوعی آنها را برای رسیدن به این هدف مدیریت می‌کنند.»

یافته‌های این سنجشِ استاندار‌دشده نشان می‌دهد: والدین ?57 از بچه‌هایی که بدترین عملکرد را داشتند از آنها انتظار داشتند که در آینده به دانشگاه بروند، در حالی که از ?96 از بچه‌هایی که بهترین عملکرد را داشتند انتظار می‌رفته در آینده به دانشگاه راه پیدا کنند.

این یافته با یافته‌ی مهم دیگری در روانشناسی به نام «اثر پیگمالیون» مطابقت دارد، که بیان می‌کند «آنچه فردی از دیگری انتظار دارد می‌تواند به عنوان یک پیشگویی خودکامبخش به حقیقت بپیوندد.»

در مورد بچه‌ها این مسئله به این شکل خود را نشان می‌دهد که آنها مطابق با انتظارات والدین خود عمل خواهند کرد.


4. والدین بچه‌های موفق-پدران و مادرانِ بچه‌های موفق رابطه‌ی سالمی با هم دارند

بر اساس مطالعه‌ی دانشگاه ایلینویز بچه‌ها در خانواده‌های پرتنش، در مقایسه با خانواده‌هایی که افراد در آنها با یکدیگر کنار می‌آیند، فارغ از اینکه والدین در کنار هم زندگی کنند یا طلاق گرفته‌ باشند، پیشرفت کمتری از خود نشان می‌دهند. رابرت هیوز (Robert Hughes)، پروفسور این دانشگاه همچنین اشاره می‌کند که برخی مطالعات نشان داده‌اند بچه‌ها در خانواده‌های تک‌والدِ بدون درگیری، بهتر پیشرفت می‌کنند تا کودکانی که در کنار هر دو والد زندگی پرتنشی را سپری می‌کنند.

تعارضات قبل از طلاق بر کودکان تاثیر منفی دارند در حالی که تعارض‌های پس از طلاق بر روی سازگاری کودکان اثر شدیدی برجای می‌گذارند.

در یک مطالعه معلوم شد پس از طلاق چنانچه پدرِ فاقد حق حضانت، در ارتباط مکرر با فرزندانش باشد مادام که در این رابطه تعارضی بین والدین وجود نداشته باشد، کودکان پیشرفت بهتری از خود نشان می‌دهند. اما زمانی که بین والدین تعارض وجود داشته باشد، دیدار مکرر پدر با فرزندان به سازگاری پایین‌تر فرزندان منجر می‌شود.

والدین بچه‌های موفق-در مطالعه‌ی دیگری بیست و چند ساله‌هایی که در کودکی تجربه جدایی والدینشان را داشتند با گذشت ده سال هنوز درباره‌ی طلاق والدینشان ابراز درد و ناراحتی می‌کردند و از این میان آنهایی که گزارش داده بودند میان والدینشان میزان بالایی از درگیری در جریان بوده، با احتمال بسیار بیشتری امکان داشت احساس فقدان و افسوس را تجربه کنند.


5. والدین بچه‌های موفق-پدران و مادرانِ بچه‌های موفق مدارک تحصیلی بالاتری دارند

تحقیقی که در سال 2014 توسط ساندرا تنگ (Sandra Tang) روانشناس دانشگاه میشیگان انجام شد مشخص کرد مادرانی که دبیرستان یا دانشگاه را به پایان رسانده‌اند، با احتمال بیشتری بچه‌هایی تربیت می‌کنند که تحصیلات خود را به پایان برسانند. با بررسی نمونه‌ی حاصل از یک گروه 14،000 نفری از کودکان که بین سال‌های 1998 تا 2007 وارد مهدکودک شده بودند مشخص شد کودکانی که از مادران نوجوان (18 سال و جوان‌تر) متولد می‌شوند، نسبت به سایر همتایان خود احتمال کمتری دارد که دبیرستان را تمام کنند یا به دانشگاه بروند.

اشتیاق به موفقیت در والدین تا حدودی در موفقیت فرزندانشان دخیل است. در یک مطالعه‌ی بلندمدت درباره 856 نفر از اهالی مناطق نیمه‌روستایی نیویورک، اریک دوبو (Eric Dubow)، روانشناس دانشگاه بولینگ گرین استیت (Bowling Green State) متوجه شد سطح تحصیلات والدین زمانی که فرزندشان 8 سال دارد به طور معناداری موفقیت تحصیلی و شغلی کودکشان در 40 سال بعد را پیش‌بینی می‌کند.


6.والدین بچه‌های موفق- در مراحل اولیه به بچه‌ها ریاضیات را آموزش می‌دهند

نتایج فراتحلیل انجام شده در سال 2007 با اطلاعات حاصل از 35،000 کودک پیش‌دبستانی از امریکا، کانادا و انگستان نشان می‌دهد یاد دادنِ زودهنگام مهارت‌های ریاضی به کودکان می‌تواند در آینده به مزیت بزرگی برای آنها تبدیل شود.

گِرِگ دانکِن (Greg Duncan)‌ محقق دانشگاه نورث‌وسترن (Northwestern) و یکی از نویسندگان این مقاله در مطلبی مطبوعاتی می‌گوید: «یکی از معماهایی که در این تحقیق حل شد، اهمیت فوق‌العاده‌ی داشتنِ مهارت‌های اولیه‌ی ریاضی بود. از جمله شروع کردن آموزش‌های مدرسه با شناخت اعداد، ترتیب اعداد و سایر مفاهیم ابتدایی ریاضی.»

او اضافه می‌کند: «تسلط بر مهارت‌های ابتدایی ریاضی نه تنها موفقیت‌های فرد را در ریاضیات بلکه در زمینه خواندن نیز پیش‌بینی می‌کند.»


7. والدین بچه‌های موفق-با فرزندشان رابطه برقرار می‌کنند

تحقیقی که در سال 2014 روی 243 فرد متولد شده در مناطق محروم انجام شد نشان می‌دهد کودکانی که در سه سال اول عمر از «مراقبت حساس» برخوردار بودند نه تنها در امتحانات تحصیلیِ زمان کودکی موفق‌تر عمل کردند بلکه روابط سالم‌تر و موفقیت‌های تحصیلی بیشتری در دهه‌ی سوم عمرشان داشتند.

چنانچه در سای‌بلاگ (PsyBlog)‌ آمده است، والدینی مراقبان حساس هستند که «به علامت‌هایی که کودک از خود بروز می‌دهد به سرعت و به درستی پاسخ می‌دهند» و «پایگاه امن»ی برای کودک خود فراهم می‌کنند تا با تکیه بر آن دنیا را کشف کند.

لی رِیبی (Lee Raby)، روانشناس دانشگاه مینه‌سوتا و از نویسندگان این مقاله در مصاحبه‌ای می‌گوید: «مطالب گفته شده نشان می‌دهد سرمایه‌گذاری در رابطه‌ی اولیه میان والدین و فرزندان منجر به نتایج درازمدتی می‌شود که در طی زندگی فرد بر روی هم انباشته می‌گردد.»


8.والدین بچه‌های موفق- کمتر استرس دارند

بر اساس تحقیق بریجید شولت (Brigid Schulte) که در روزنامه‌ی واشنگتن‌پُست به آن اشاره شده است، ساعاتی که مادر با فرزندان خود بین سنین 3 تا 11 سالگی سپری می‌کند چندان پیش‌بینی‌کننده‌ی رفتار، بهزیستی و موفقیت‌های کودک نیست. جالب اینجاست که شیوه‌ی «مادرانگیِ فشرده» یا «مراقبت هلکوپتری» می‌تواند نتیجه‌ی معکوس داشته باشد.

کِی نُمِگوچی (Kei Nomaguchi)، جامعه‌شناس از دانشگاه بولینگ گرین استیت و از نویسندگان این مقاله به روزنامه‌ی پُست می‌گوید: «استرس مادران، به خصوص استرس ناشی از تلاش برای برقرار کردن تعادل بین انجام کار و یافتن زمانی برای گذراندن با بچه‌ها، در حقیقت ممکن است اثر منفی روی بچه‌ها داشته باشد.»

سرایت احساسات – این مسئله را پدیده‌ای روان‌شناختی توضیح می‌دهد که به موجب آن مثل گرفتن سرماخوردگی از دیگری، مردم به احساسات یکدیگر دچار می‌شوند. تحقیقات نشان می‌دهد اگر دوست شما خوشحال باشد، شادی او بر روی شما هم اثر می‌گذارد و اگر ناراحت باشد، این دلتنگی به شما هم منتقل خواهد شد. همین‌طور اگر پدر و مادری درمانده و تحلیل‌رفته باشند، حالت روانی آنها نیز می‌تواند به بچه‌ها منتقل شود.


9. والدین بچه‌های موفق-برای تلاش فرزندشان ارزش قائل‌اند نه برای اجتناب از شکست

اگر بدانیم بچه‌ها درباره‌ی منشأ موفقیت خود چگونه فکر می‌کنند، می‌توانیم موفقیت آنها را پیش‌بینی کنیم. کَرول دوک (Carol Dweck)، روانشناس دانشگاه استنفورد پس از چند دهه‌ توانست کشف کند که کودکان (و بزرگسالان) درباره‌ی موفقیت به دو‌ شیوه فکر می‌کنند.

ماریا پاپووا (Maria Popova) در سایت همیشه عالی Brain Pickings این دو شیوه‌ی تفکر را به صورت زیر شرح می‌دهد:

در «نگرش ایستا» اینطور فرض می‌شود که شخصیت، هوش و خلاقیت ما مواردی از پیش تعیین‌شده و ثابت هستند که ما به هیچ روشی قادر نیستیم آنها را تغییر دهیم، در این نگرش، موفقیت راهی برای اثبات‌ هوش ذاتی فرد است. چرا که موفقیت می‌تواند برآوردی از میزان استعداد ذاتی او را در مقایسه با یک استاندارد ثابت به فرد ارائه ‌کند. در نگرش ایستا، فرد تلاش‌ شدید برای موفقیت و اجتناب از شکست به هر قیمت را به عنوان راهی برای حفظ احساس باهوش یا ماهر بودنِ خود انتخاب می‌کند.

اما در مقابل، فرد با داشتن «نگرش رشد» با چالش‌ها شکوفا می‌شود و شکست‌ها را نه به عنوان نشانه‌ای برای هوش کم، بلکه تخته‌ی پرشی می‌بیند که مشوق او برای رشد و گسترش توانایی‌های حال حاضر اوست.

در هسته‌ی این دو نگرش، تمایز اصلی این است که درباره‌ی تاثیر اراده‌‌ی خودتان بر شکل دادن به توانایی‌هایتان چه نظری دارید. این دو دیدگاه همچنین اثر قدرتمندی بر کودکان به جای می‌گذارند، اگر به کودکی گفته شود چون بچه‌ی باهوشی است در امتحان عالی عمل کرده است، این جمله نگرش «ایستا» را در او شکل خواهد داد. اما اگر به او گفته شود چون تلاش کرده موفق شده، این جمله نگرش «رشد» را در او شکل می‌دهد.


10. والدین بچه‌های موفق-مادران بچه‌های موفق بیرون از خانه کار می‌کنند

بر اساس تحقیق دانشگاه کسب‌وکار هاروارد، منافع قابل توجهی برای کودکانی که مادران آنها بیرون از خانه کار می‌کنند وجود دارد. در این پژوهش مشخص شد دختران مادران شاغل مدت بیشتری به تحصیل ادامه می‌دهند، با احتمال بیشتری در سِمَت‌های بالا مشغول به کار خواهند شد و به نسبت همسالان خود که مادران خانه‌دار داشته‌اند ?23 بیشتر درآمد خواهند داشت.

پسران مادران شاغل در کارهای خانه و نگه‌داری از بچه‌ها به فعالیت بیشتری گرایش دارند. در این تحقیق معلوم شد که این پسران در هفته، هفت ساعت و نیم بیشتر در نگهداری از بچه‌ها و 25 دقیقه بیشتر برای کارهای خانه وقت صرف می‌کنند.

کَتلین ال. مک‌گین (Kathleen L. McGinn) به بیزنس اینسایدر (Business Insider) گفت: «سرمشق بودن به وسیله‌ی کاری که انجام می‌دهید، فعالیت‌هایی که در آن دخیل هستید و آنچه به آن باور دارید، روشی است برای اشاره‌ی عملی به چیزی که آن را خوب می‌دانید.»

او معتقد است: «چیزهای بسیار کمی وجود دارد که دانشمندان هم از آنها اطلاع داشته باشند و مانند بزرگ شدن توسط یک مادر شاغل، چنین اثر واضحی بر عدم برابری جنسیتی داشته باشند.»


11. والدین بچه‌های موفق-از موقعیت اجتماعی-اقتصادی بالاتری برخوردارند

متاسفانه یک پنجم کودکان آمریکایی با فقر بزرگ می‌شوند، که این فقر قابلیت‌های بالقوه‌ی آنها را به طور جدی محدود می‌کند. بر اساس گفته‌های شان ریردِن (Sean Reardon)، محقق دانشگاه استنفورد، «تفاوت بین موفقیت‌های کودکان در خانواده‌های با درآمد بالا و پایین، که در سال 2001 به دنیا آمده‌اند نسبت به کسانی که 25 سال قبل به دنیا آمده بودند، 30 تا 40 درصد بیشتر است». این یعنی امروزه موفقیت کودکان بیش از گذشته تحت تاثیر طبقه‌ی اجتماعی آنها قرار دارد.

دَن پینک نویسنده‌ی کتاب «انگیزه» (Drive) می‌گوید: «هر چه درآمد والدین بالاتر باشد، نمرات آزمون نهایی دبیرستان بچه‌ها نیز بهتر خواهد بود.»

او در وبسایت شخصی‌ خود می‌نویسد: «در نبود آموزش همگانی و با وجود مداخلات آموزشی گران‌قیمت، طبقه‌ی اقتصادی-اجتماعی است که بیشترین سهم را در موفقیت و عملکرد تحصیلی فرد دارد.»


12. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادرهای بچه‌های موفق مقتدرند اما مستبد نیستند

برای اولین بار با انتشار مقاله‌ای در سال 1960 بود که دیانا بامریند (Diana Baumrinde)،‌ محقق دانشگاه برکلی کالیفرنیا، متوجه وجود سه سبک متفاوت فرزندپروری در بین والدین شد:

آسان‌گیر: این والدین سعی می‌کنند تنبیه‌گر نباشند و کودک را بپذیرند. بر این اساس آنها کنترل و سخت‌گیری خاصی بر فرزندان خود اعمال نمی‌کنند.

مستبدانه: این والدین سعی می‌کنند کودک را کنترل کرده و او را بر اساس یک سری دستورات معینِ تربیتی شکل دهند. در این روش والدین انتظار دارند کودک اجبار و دستورات آنها را بدون چون و چرا بپذیرد.

مقتدرانه: این والدین اگر چه سعی می‌کنند کودک را راهنمایی کنند، اما بر ایجاد رابطه‌ی مناسب با کودک و هدایت بر اساس منطق نیز تکیه دارند. این والدین در مورد انتظاراتشان دلیل می‌آورند و حاضر به گفتگو هستند.

از بین این سه روش، رویکرد مقتدرانه مطلوب است. روشی که در آن کودک احترام به قانون را می‌آموزد، اما توسط آن سرکوب نمی‌شود.


13. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادرهای بچه‌های موفق به آنها می‌آموزند که جان‌سخت باشند

در سال 2013، آنجلا داک‌وُرث (Angela Duckworth)، روانشناس در دانشگاه پنسیلوانیا، برای کشف یک ویژگی شخصیتی قدرتمند که باعث موفقیت می‌شد، جایزه‌ی «نابغه»ی مک‌آرتور (MacArthur) را نصیب خود کرد. این خصوصیت «سخت‌جان» بودن نام داشت.

داک‌ورث سخت‌جانی را «میل به حفظ تلاش و علاقه در مسیر رسیدن به اهداف بسیار بلندمدت» تعریف کرده است. والدین بچه‌های موفق-بین سخت‌جانی با موارد زیر رابطه مستقیم وجود دارد: موفقیت‌های تحصیلی، میانگین نمرات دانشجویانِ لیسانس دانشگاه‌های برتر امریکا، ماندگاری در دانشگاه نظامی وست‌پویت امریکا و رتبه‌ی فرد در مسابقات ملی هجی کردن در امریکا.

سخت‌جانی آموختن این نکته به بچه‌ها است که آینده‌ای که قصد ساختنش را دارند، تصور کنند «و به آن تعهد داشته باشند.»


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/9:: 7:56 عصر     |     () نظر

این راه موفق می‌شوید.

13 ویژگی مشترکِ والدین بچه‌های موفق


همه‌ی پدرومادرها دلشان می‌خواهد بچه‌هایشان دنبال دردسر نگردند، خوب درس بخوانند و وقتی بزرگ شدند کارهای فوق‌العاده‌ای انجام دهند. والدین بچه‌های موفق-اما چطور به عنوان والدین به این آرزوی‌مان برسیم؟ اگر چه برای بزرگ کردن یک بچه‌ی موفق دستورالعمل معینی وجود ندارد اما تحقیقات روانشناسی به عوامل معدودی اشاره دارند که پیش‌بینی می‌کنند در این راه موفق می‌شوید.


مقاله مرتبط: موفقیت


جای تعجب ندارد که اکثر این عوامل به پدر و مادر بستگی دارد. در ادامه به ویژگی‌هایی می‌پردازیم که پدران و مادران کودکان موفق در آن اشتراک دارند:

1. والدین بچه‌های موفق-بچه‌ها را به انجام کارهای روزمره‌ی خانه وادار می‌کنند

alexa

جولی لیثکات-هیمز (Julie Lythcott-Haims)، مشاور اسبق سال اولی‌های دانشکده استنفورد و نویسنده‌ی کتاب «چگونه یک انسان بالغ تربیت کنیم» حین یکی از برنامه‌های سخنرانی تدتاک (TED Talks) می‌گوید: «اگر بچه‌ها ظرف نمی‌شویند به این معناست که شخص دیگری دارد این کار را برایشان انجام می‌دهد.»

او اضافه می‌کند: «و اینگونه است که بچه‌ها شانه خالی کردن از انجام کارها را می‌آموزند؛ و از اینکه یاد بگیرند کار را باید انجام داد و هر یک از ما در بهبود نتیجه‌ی نهایی باید سهمی داشته باشیم باز می‌مانند.»

لیثکات-هیمز اعتقاد دارد بچه‌هایی که کارهای خانه را انجام می‌دهند در آینده به عنوان نیروی کاری شناخته می‌شوند که قادرند به خوبی با دیگران همکاری کند و به این دلیل که شخصا تقلا کردن را تجربه کرده‌اند از همدلی بالاتری برخوردار هستند و می‌توانند به طور مستقل وظایفی را عهده‌دار شوند.

این محقق سخن خود را به پشتوانه‌ی بلندمدت‌ترین «مطالعه‌ی طولی» انجام شده تا به امروز توسط دانشگاه هاروارد بیان می‌کند. مطالعه‌ی طولی نوعی تحقیق است که در آن موارد مورد مطالعه، طی زمانی طولانی به دفعات مورد بررسی قرار می‌گیرند.

لیثکات-هیمز می‌گوید:

«با وادار کردن بچه‌ها به انجام کارهای خانه – مثل بیرون بردن زباله و شستن لباس‌های خودشان – آنها متوجه می‌شوند که برای اینکه بخشی از زندگی باشم باید کارهای مربوط به زندگی را انجام دهم.»


2. والدین بچه‌های موفق-مهارت‌های اجتماعی را به بچه‌هایشان یاد می‌دهند

 

محققان دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دوک بیش از 700 کودک مناطق مختلف آمریکا را از سنین مهدکودک تا 25 سالگی دنبال کردند و بین مهارت‌های اجتماعی سنین مهدکودک و موفقیت‌ آنها در دو دهه‌ی بعد، به عنوان یک بزرگسال، رابطه‌ی همبستگی معناداری یافتند.

این مطالعه‌ که 20 سال به طول انجامید نشان می‌دهد کودکانی که از شایستگی اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، یعنی می‌توانستند بدون دریافت راهنمایی با همسالان خود همکاری کنند، به دیگران کمک کنند، احساسات دیگران را درک کنند و مشکلات را به تنهایی حل و فصل کنند، نسبت به کودکانی که مهارت‌های اجتماعی محدودی داشتند، با احتمال بسیار بیشتری تا سن 25 سالگی یک مدرک دانشگاهی و کاری تمام‌وقت داشتند.

والدین بچه‌های موفق-درمورد کسانی که مهارت‌های اجتماعی محدودی داشتند احتمال بیشتری وجود داشت که دستگیر شوند، میگساری کنند و برای سکونت در اقامتگاه‌های عمومی ثبت‌نام کنند.

کریستین شوبرت (Kristin Schubert)، مدیر برنامه‌ی موسسه‌ی ارتقای سلامت روبرت وود جانسون که تأمین مالی انتشار این تحقیق را بر عهده داشته می‌گوید: «این مطالعه نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین کارهایی که برای آماده کردن کودکان جهت داشتن آینده‌ای سالم می‌توانیم انجام دهیم، کمک به آنها برای پرورش مهارت‌های اجتماعی و احساسی‌شان است.»

«داشتن یا نداشتن این مهارت‌ها از سنین پایین مشخص می‌کنند که یک کودک در آینده به دانشگاه راه می‌یابد یا به زندان و آیا جایی مشغول به کار می‌شود یا گرفتار اعتیاد خواهد شد.»


3. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادران بچه‌های موفق از آنها انتظارات بالایی دارند

 

پروفسور نیل هَلفُن (Neal Halfon) و همکارانش از دانشگاه کالیفرنیای لوس‌آنجلس، با استفاده از داده‌های به دست آمده از 6،600 کودک متولد سال 2001، دریافتند انتظاری که والدین از فرزندانشان دارند بر پیشرفت آنها اثر بسیار عمده‌ای می‌گذارد.

او می‌گوید: «به نظر می‌رسد بدون دخالتِ تفاوتِ موجود‌ در درآمد و سایر دارایی‌ها، والدینی که رفتن به دانشگاه را در آینده‌ی فرزندانشان می‌بینند، به نوعی آنها را برای رسیدن به این هدف مدیریت می‌کنند.»

یافته‌های این سنجشِ استاندار‌دشده نشان می‌دهد: والدین ?57 از بچه‌هایی که بدترین عملکرد را داشتند از آنها انتظار داشتند که در آینده به دانشگاه بروند، در حالی که از ?96 از بچه‌هایی که بهترین عملکرد را داشتند انتظار می‌رفته در آینده به دانشگاه راه پیدا کنند.

این یافته با یافته‌ی مهم دیگری در روانشناسی به نام «اثر پیگمالیون» مطابقت دارد، که بیان می‌کند «آنچه فردی از دیگری انتظار دارد می‌تواند به عنوان یک پیشگویی خودکامبخش به حقیقت بپیوندد.»

در مورد بچه‌ها این مسئله به این شکل خود را نشان می‌دهد که آنها مطابق با انتظارات والدین خود عمل خواهند کرد.


4. والدین بچه‌های موفق-پدران و مادرانِ بچه‌های موفق رابطه‌ی سالمی با هم دارند

بر اساس مطالعه‌ی دانشگاه ایلینویز بچه‌ها در خانواده‌های پرتنش، در مقایسه با خانواده‌هایی که افراد در آنها با یکدیگر کنار می‌آیند، فارغ از اینکه والدین در کنار هم زندگی کنند یا طلاق گرفته‌ باشند، پیشرفت کمتری از خود نشان می‌دهند. رابرت هیوز (Robert Hughes)، پروفسور این دانشگاه همچنین اشاره می‌کند که برخی مطالعات نشان داده‌اند بچه‌ها در خانواده‌های تک‌والدِ بدون درگیری، بهتر پیشرفت می‌کنند تا کودکانی که در کنار هر دو والد زندگی پرتنشی را سپری می‌کنند.

تعارضات قبل از طلاق بر کودکان تاثیر منفی دارند در حالی که تعارض‌های پس از طلاق بر روی سازگاری کودکان اثر شدیدی برجای می‌گذارند.

در یک مطالعه معلوم شد پس از طلاق چنانچه پدرِ فاقد حق حضانت، در ارتباط مکرر با فرزندانش باشد مادام که در این رابطه تعارضی بین والدین وجود نداشته باشد، کودکان پیشرفت بهتری از خود نشان می‌دهند. اما زمانی که بین والدین تعارض وجود داشته باشد، دیدار مکرر پدر با فرزندان به سازگاری پایین‌تر فرزندان منجر می‌شود.

والدین بچه‌های موفق-در مطالعه‌ی دیگری بیست و چند ساله‌هایی که در کودکی تجربه جدایی والدینشان را داشتند با گذشت ده سال هنوز درباره‌ی طلاق والدینشان ابراز درد و ناراحتی می‌کردند و از این میان آنهایی که گزارش داده بودند میان والدینشان میزان بالایی از درگیری در جریان بوده، با احتمال بسیار بیشتری امکان داشت احساس فقدان و افسوس را تجربه کنند.


5. والدین بچه‌های موفق-پدران و مادرانِ بچه‌های موفق مدارک تحصیلی بالاتری دارند

تحقیقی که در سال 2014 توسط ساندرا تنگ (Sandra Tang) روانشناس دانشگاه میشیگان انجام شد مشخص کرد مادرانی که دبیرستان یا دانشگاه را به پایان رسانده‌اند، با احتمال بیشتری بچه‌هایی تربیت می‌کنند که تحصیلات خود را به پایان برسانند. با بررسی نمونه‌ی حاصل از یک گروه 14،000 نفری از کودکان که بین سال‌های 1998 تا 2007 وارد مهدکودک شده بودند مشخص شد کودکانی که از مادران نوجوان (18 سال و جوان‌تر) متولد می‌شوند، نسبت به سایر همتایان خود احتمال کمتری دارد که دبیرستان را تمام کنند یا به دانشگاه بروند.

اشتیاق به موفقیت در والدین تا حدودی در موفقیت فرزندانشان دخیل است. در یک مطالعه‌ی بلندمدت درباره 856 نفر از اهالی مناطق نیمه‌روستایی نیویورک، اریک دوبو (Eric Dubow)، روانشناس دانشگاه بولینگ گرین استیت (Bowling Green State) متوجه شد سطح تحصیلات والدین زمانی که فرزندشان 8 سال دارد به طور معناداری موفقیت تحصیلی و شغلی کودکشان در 40 سال بعد را پیش‌بینی می‌کند.


6.والدین بچه‌های موفق- در مراحل اولیه به بچه‌ها ریاضیات را آموزش می‌دهند

نتایج فراتحلیل انجام شده در سال 2007 با اطلاعات حاصل از 35،000 کودک پیش‌دبستانی از امریکا، کانادا و انگستان نشان می‌دهد یاد دادنِ زودهنگام مهارت‌های ریاضی به کودکان می‌تواند در آینده به مزیت بزرگی برای آنها تبدیل شود.

گِرِگ دانکِن (Greg Duncan)‌ محقق دانشگاه نورث‌وسترن (Northwestern) و یکی از نویسندگان این مقاله در مطلبی مطبوعاتی می‌گوید: «یکی از معماهایی که در این تحقیق حل شد، اهمیت فوق‌العاده‌ی داشتنِ مهارت‌های اولیه‌ی ریاضی بود. از جمله شروع کردن آموزش‌های مدرسه با شناخت اعداد، ترتیب اعداد و سایر مفاهیم ابتدایی ریاضی.»

او اضافه می‌کند: «تسلط بر مهارت‌های ابتدایی ریاضی نه تنها موفقیت‌های فرد را در ریاضیات بلکه در زمینه خواندن نیز پیش‌بینی می‌کند.»


7. والدین بچه‌های موفق-با فرزندشان رابطه برقرار می‌کنند

تحقیقی که در سال 2014 روی 243 فرد متولد شده در مناطق محروم انجام شد نشان می‌دهد کودکانی که در سه سال اول عمر از «مراقبت حساس» برخوردار بودند نه تنها در امتحانات تحصیلیِ زمان کودکی موفق‌تر عمل کردند بلکه روابط سالم‌تر و موفقیت‌های تحصیلی بیشتری در دهه‌ی سوم عمرشان داشتند.

چنانچه در سای‌بلاگ (PsyBlog)‌ آمده است، والدینی مراقبان حساس هستند که «به علامت‌هایی که کودک از خود بروز می‌دهد به سرعت و به درستی پاسخ می‌دهند» و «پایگاه امن»ی برای کودک خود فراهم می‌کنند تا با تکیه بر آن دنیا را کشف کند.

لی رِیبی (Lee Raby)، روانشناس دانشگاه مینه‌سوتا و از نویسندگان این مقاله در مصاحبه‌ای می‌گوید: «مطالب گفته شده نشان می‌دهد سرمایه‌گذاری در رابطه‌ی اولیه میان والدین و فرزندان منجر به نتایج درازمدتی می‌شود که در طی زندگی فرد بر روی هم انباشته می‌گردد.»


8.والدین بچه‌های موفق- کمتر استرس دارند

بر اساس تحقیق بریجید شولت (Brigid Schulte) که در روزنامه‌ی واشنگتن‌پُست به آن اشاره شده است، ساعاتی که مادر با فرزندان خود بین سنین 3 تا 11 سالگی سپری می‌کند چندان پیش‌بینی‌کننده‌ی رفتار، بهزیستی و موفقیت‌های کودک نیست. جالب اینجاست که شیوه‌ی «مادرانگیِ فشرده» یا «مراقبت هلکوپتری» می‌تواند نتیجه‌ی معکوس داشته باشد.

کِی نُمِگوچی (Kei Nomaguchi)، جامعه‌شناس از دانشگاه بولینگ گرین استیت و از نویسندگان این مقاله به روزنامه‌ی پُست می‌گوید: «استرس مادران، به خصوص استرس ناشی از تلاش برای برقرار کردن تعادل بین انجام کار و یافتن زمانی برای گذراندن با بچه‌ها، در حقیقت ممکن است اثر منفی روی بچه‌ها داشته باشد.»

سرایت احساسات – این مسئله را پدیده‌ای روان‌شناختی توضیح می‌دهد که به موجب آن مثل گرفتن سرماخوردگی از دیگری، مردم به احساسات یکدیگر دچار می‌شوند. تحقیقات نشان می‌دهد اگر دوست شما خوشحال باشد، شادی او بر روی شما هم اثر می‌گذارد و اگر ناراحت باشد، این دلتنگی به شما هم منتقل خواهد شد. همین‌طور اگر پدر و مادری درمانده و تحلیل‌رفته باشند، حالت روانی آنها نیز می‌تواند به بچه‌ها منتقل شود.


9. والدین بچه‌های موفق-برای تلاش فرزندشان ارزش قائل‌اند نه برای اجتناب از شکست

اگر بدانیم بچه‌ها درباره‌ی منشأ موفقیت خود چگونه فکر می‌کنند، می‌توانیم موفقیت آنها را پیش‌بینی کنیم. کَرول دوک (Carol Dweck)، روانشناس دانشگاه استنفورد پس از چند دهه‌ توانست کشف کند که کودکان (و بزرگسالان) درباره‌ی موفقیت به دو‌ شیوه فکر می‌کنند.

ماریا پاپووا (Maria Popova) در سایت همیشه عالی Brain Pickings این دو شیوه‌ی تفکر را به صورت زیر شرح می‌دهد:

در «نگرش ایستا» اینطور فرض می‌شود که شخصیت، هوش و خلاقیت ما مواردی از پیش تعیین‌شده و ثابت هستند که ما به هیچ روشی قادر نیستیم آنها را تغییر دهیم، در این نگرش، موفقیت راهی برای اثبات‌ هوش ذاتی فرد است. چرا که موفقیت می‌تواند برآوردی از میزان استعداد ذاتی او را در مقایسه با یک استاندارد ثابت به فرد ارائه ‌کند. در نگرش ایستا، فرد تلاش‌ شدید برای موفقیت و اجتناب از شکست به هر قیمت را به عنوان راهی برای حفظ احساس باهوش یا ماهر بودنِ خود انتخاب می‌کند.

اما در مقابل، فرد با داشتن «نگرش رشد» با چالش‌ها شکوفا می‌شود و شکست‌ها را نه به عنوان نشانه‌ای برای هوش کم، بلکه تخته‌ی پرشی می‌بیند که مشوق او برای رشد و گسترش توانایی‌های حال حاضر اوست.

در هسته‌ی این دو نگرش، تمایز اصلی این است که درباره‌ی تاثیر اراده‌‌ی خودتان بر شکل دادن به توانایی‌هایتان چه نظری دارید. این دو دیدگاه همچنین اثر قدرتمندی بر کودکان به جای می‌گذارند، اگر به کودکی گفته شود چون بچه‌ی باهوشی است در امتحان عالی عمل کرده است، این جمله نگرش «ایستا» را در او شکل خواهد داد. اما اگر به او گفته شود چون تلاش کرده موفق شده، این جمله نگرش «رشد» را در او شکل می‌دهد.


10. والدین بچه‌های موفق-مادران بچه‌های موفق بیرون از خانه کار می‌کنند

بر اساس تحقیق دانشگاه کسب‌وکار هاروارد، منافع قابل توجهی برای کودکانی که مادران آنها بیرون از خانه کار می‌کنند وجود دارد. در این پژوهش مشخص شد دختران مادران شاغل مدت بیشتری به تحصیل ادامه می‌دهند، با احتمال بیشتری در سِمَت‌های بالا مشغول به کار خواهند شد و به نسبت همسالان خود که مادران خانه‌دار داشته‌اند ?23 بیشتر درآمد خواهند داشت.

پسران مادران شاغل در کارهای خانه و نگه‌داری از بچه‌ها به فعالیت بیشتری گرایش دارند. در این تحقیق معلوم شد که این پسران در هفته، هفت ساعت و نیم بیشتر در نگهداری از بچه‌ها و 25 دقیقه بیشتر برای کارهای خانه وقت صرف می‌کنند.

کَتلین ال. مک‌گین (Kathleen L. McGinn) به بیزنس اینسایدر (Business Insider) گفت: «سرمشق بودن به وسیله‌ی کاری که انجام می‌دهید، فعالیت‌هایی که در آن دخیل هستید و آنچه به آن باور دارید، روشی است برای اشاره‌ی عملی به چیزی که آن را خوب می‌دانید.»

او معتقد است: «چیزهای بسیار کمی وجود دارد که دانشمندان هم از آنها اطلاع داشته باشند و مانند بزرگ شدن توسط یک مادر شاغل، چنین اثر واضحی بر عدم برابری جنسیتی داشته باشند.»


11. والدین بچه‌های موفق-از موقعیت اجتماعی-اقتصادی بالاتری برخوردارند

متاسفانه یک پنجم کودکان آمریکایی با فقر بزرگ می‌شوند، که این فقر قابلیت‌های بالقوه‌ی آنها را به طور جدی محدود می‌کند. بر اساس گفته‌های شان ریردِن (Sean Reardon)، محقق دانشگاه استنفورد، «تفاوت بین موفقیت‌های کودکان در خانواده‌های با درآمد بالا و پایین، که در سال 2001 به دنیا آمده‌اند نسبت به کسانی که 25 سال قبل به دنیا آمده بودند، 30 تا 40 درصد بیشتر است». این یعنی امروزه موفقیت کودکان بیش از گذشته تحت تاثیر طبقه‌ی اجتماعی آنها قرار دارد.

دَن پینک نویسنده‌ی کتاب «انگیزه» (Drive) می‌گوید: «هر چه درآمد والدین بالاتر باشد، نمرات آزمون نهایی دبیرستان بچه‌ها نیز بهتر خواهد بود.»

او در وبسایت شخصی‌ خود می‌نویسد: «در نبود آموزش همگانی و با وجود مداخلات آموزشی گران‌قیمت، طبقه‌ی اقتصادی-اجتماعی است که بیشترین سهم را در موفقیت و عملکرد تحصیلی فرد دارد.»


12. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادرهای بچه‌های موفق مقتدرند اما مستبد نیستند

برای اولین بار با انتشار مقاله‌ای در سال 1960 بود که دیانا بامریند (Diana Baumrinde)،‌ محقق دانشگاه برکلی کالیفرنیا، متوجه وجود سه سبک متفاوت فرزندپروری در بین والدین شد:

آسان‌گیر: این والدین سعی می‌کنند تنبیه‌گر نباشند و کودک را بپذیرند. بر این اساس آنها کنترل و سخت‌گیری خاصی بر فرزندان خود اعمال نمی‌کنند.

مستبدانه: این والدین سعی می‌کنند کودک را کنترل کرده و او را بر اساس یک سری دستورات معینِ تربیتی شکل دهند. در این روش والدین انتظار دارند کودک اجبار و دستورات آنها را بدون چون و چرا بپذیرد.

مقتدرانه: این والدین اگر چه سعی می‌کنند کودک را راهنمایی کنند، اما بر ایجاد رابطه‌ی مناسب با کودک و هدایت بر اساس منطق نیز تکیه دارند. این والدین در مورد انتظاراتشان دلیل می‌آورند و حاضر به گفتگو هستند.

از بین این سه روش، رویکرد مقتدرانه مطلوب است. روشی که در آن کودک احترام به قانون را می‌آموزد، اما توسط آن سرکوب نمی‌شود.


13. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادرهای بچه‌های موفق به آنها می‌آموزند که جان‌سخت باشند

در سال 2013، آنجلا داک‌وُرث (Angela Duckworth)، روانشناس در دانشگاه پنسیلوانیا، برای کشف یک ویژگی شخصیتی قدرتمند که باعث موفقیت می‌شد، جایزه‌ی «نابغه»ی مک‌آرتور (MacArthur) را نصیب خود کرد. این خصوصیت «سخت‌جان» بودن نام داشت.

داک‌ورث سخت‌جانی را «میل به حفظ تلاش و علاقه در مسیر رسیدن به اهداف بسیار بلندمدت» تعریف کرده است. والدین بچه‌های موفق-بین سخت‌جانی با موارد زیر رابطه مستقیم وجود دارد: موفقیت‌های تحصیلی، میانگین نمرات دانشجویانِ لیسانس دانشگاه‌های برتر امریکا، ماندگاری در دانشگاه نظامی وست‌پویت امریکا و رتبه‌ی فرد در مسابقات ملی هجی کردن در امریکا.

سخت‌جانی آموختن این نکته به بچه‌ها است که آینده‌ای که قصد ساختنش را دارند، تصور کنند «و به آن تعهد داشته باشند.»


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/9:: 7:56 عصر     |     () نظر

این راه موفق می‌شوید.

13 ویژگی مشترکِ والدین بچه‌های موفق


همه‌ی پدرومادرها دلشان می‌خواهد بچه‌هایشان دنبال دردسر نگردند، خوب درس بخوانند و وقتی بزرگ شدند کارهای فوق‌العاده‌ای انجام دهند. والدین بچه‌های موفق-اما چطور به عنوان والدین به این آرزوی‌مان برسیم؟ اگر چه برای بزرگ کردن یک بچه‌ی موفق دستورالعمل معینی وجود ندارد اما تحقیقات روانشناسی به عوامل معدودی اشاره دارند که پیش‌بینی می‌کنند در این راه موفق می‌شوید.


مقاله مرتبط: موفقیت


جای تعجب ندارد که اکثر این عوامل به پدر و مادر بستگی دارد. در ادامه به ویژگی‌هایی می‌پردازیم که پدران و مادران کودکان موفق در آن اشتراک دارند:

1. والدین بچه‌های موفق-بچه‌ها را به انجام کارهای روزمره‌ی خانه وادار می‌کنند

alexa

جولی لیثکات-هیمز (Julie Lythcott-Haims)، مشاور اسبق سال اولی‌های دانشکده استنفورد و نویسنده‌ی کتاب «چگونه یک انسان بالغ تربیت کنیم» حین یکی از برنامه‌های سخنرانی تدتاک (TED Talks) می‌گوید: «اگر بچه‌ها ظرف نمی‌شویند به این معناست که شخص دیگری دارد این کار را برایشان انجام می‌دهد.»

او اضافه می‌کند: «و اینگونه است که بچه‌ها شانه خالی کردن از انجام کارها را می‌آموزند؛ و از اینکه یاد بگیرند کار را باید انجام داد و هر یک از ما در بهبود نتیجه‌ی نهایی باید سهمی داشته باشیم باز می‌مانند.»

لیثکات-هیمز اعتقاد دارد بچه‌هایی که کارهای خانه را انجام می‌دهند در آینده به عنوان نیروی کاری شناخته می‌شوند که قادرند به خوبی با دیگران همکاری کند و به این دلیل که شخصا تقلا کردن را تجربه کرده‌اند از همدلی بالاتری برخوردار هستند و می‌توانند به طور مستقل وظایفی را عهده‌دار شوند.

این محقق سخن خود را به پشتوانه‌ی بلندمدت‌ترین «مطالعه‌ی طولی» انجام شده تا به امروز توسط دانشگاه هاروارد بیان می‌کند. مطالعه‌ی طولی نوعی تحقیق است که در آن موارد مورد مطالعه، طی زمانی طولانی به دفعات مورد بررسی قرار می‌گیرند.

لیثکات-هیمز می‌گوید:

«با وادار کردن بچه‌ها به انجام کارهای خانه – مثل بیرون بردن زباله و شستن لباس‌های خودشان – آنها متوجه می‌شوند که برای اینکه بخشی از زندگی باشم باید کارهای مربوط به زندگی را انجام دهم.»


2. والدین بچه‌های موفق-مهارت‌های اجتماعی را به بچه‌هایشان یاد می‌دهند

 

محققان دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دوک بیش از 700 کودک مناطق مختلف آمریکا را از سنین مهدکودک تا 25 سالگی دنبال کردند و بین مهارت‌های اجتماعی سنین مهدکودک و موفقیت‌ آنها در دو دهه‌ی بعد، به عنوان یک بزرگسال، رابطه‌ی همبستگی معناداری یافتند.

این مطالعه‌ که 20 سال به طول انجامید نشان می‌دهد کودکانی که از شایستگی اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، یعنی می‌توانستند بدون دریافت راهنمایی با همسالان خود همکاری کنند، به دیگران کمک کنند، احساسات دیگران را درک کنند و مشکلات را به تنهایی حل و فصل کنند، نسبت به کودکانی که مهارت‌های اجتماعی محدودی داشتند، با احتمال بسیار بیشتری تا سن 25 سالگی یک مدرک دانشگاهی و کاری تمام‌وقت داشتند.

والدین بچه‌های موفق-درمورد کسانی که مهارت‌های اجتماعی محدودی داشتند احتمال بیشتری وجود داشت که دستگیر شوند، میگساری کنند و برای سکونت در اقامتگاه‌های عمومی ثبت‌نام کنند.

کریستین شوبرت (Kristin Schubert)، مدیر برنامه‌ی موسسه‌ی ارتقای سلامت روبرت وود جانسون که تأمین مالی انتشار این تحقیق را بر عهده داشته می‌گوید: «این مطالعه نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین کارهایی که برای آماده کردن کودکان جهت داشتن آینده‌ای سالم می‌توانیم انجام دهیم، کمک به آنها برای پرورش مهارت‌های اجتماعی و احساسی‌شان است.»

«داشتن یا نداشتن این مهارت‌ها از سنین پایین مشخص می‌کنند که یک کودک در آینده به دانشگاه راه می‌یابد یا به زندان و آیا جایی مشغول به کار می‌شود یا گرفتار اعتیاد خواهد شد.»


3. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادران بچه‌های موفق از آنها انتظارات بالایی دارند

 

پروفسور نیل هَلفُن (Neal Halfon) و همکارانش از دانشگاه کالیفرنیای لوس‌آنجلس، با استفاده از داده‌های به دست آمده از 6،600 کودک متولد سال 2001، دریافتند انتظاری که والدین از فرزندانشان دارند بر پیشرفت آنها اثر بسیار عمده‌ای می‌گذارد.

او می‌گوید: «به نظر می‌رسد بدون دخالتِ تفاوتِ موجود‌ در درآمد و سایر دارایی‌ها، والدینی که رفتن به دانشگاه را در آینده‌ی فرزندانشان می‌بینند، به نوعی آنها را برای رسیدن به این هدف مدیریت می‌کنند.»

یافته‌های این سنجشِ استاندار‌دشده نشان می‌دهد: والدین ?57 از بچه‌هایی که بدترین عملکرد را داشتند از آنها انتظار داشتند که در آینده به دانشگاه بروند، در حالی که از ?96 از بچه‌هایی که بهترین عملکرد را داشتند انتظار می‌رفته در آینده به دانشگاه راه پیدا کنند.

این یافته با یافته‌ی مهم دیگری در روانشناسی به نام «اثر پیگمالیون» مطابقت دارد، که بیان می‌کند «آنچه فردی از دیگری انتظار دارد می‌تواند به عنوان یک پیشگویی خودکامبخش به حقیقت بپیوندد.»

در مورد بچه‌ها این مسئله به این شکل خود را نشان می‌دهد که آنها مطابق با انتظارات والدین خود عمل خواهند کرد.


4. والدین بچه‌های موفق-پدران و مادرانِ بچه‌های موفق رابطه‌ی سالمی با هم دارند

بر اساس مطالعه‌ی دانشگاه ایلینویز بچه‌ها در خانواده‌های پرتنش، در مقایسه با خانواده‌هایی که افراد در آنها با یکدیگر کنار می‌آیند، فارغ از اینکه والدین در کنار هم زندگی کنند یا طلاق گرفته‌ باشند، پیشرفت کمتری از خود نشان می‌دهند. رابرت هیوز (Robert Hughes)، پروفسور این دانشگاه همچنین اشاره می‌کند که برخی مطالعات نشان داده‌اند بچه‌ها در خانواده‌های تک‌والدِ بدون درگیری، بهتر پیشرفت می‌کنند تا کودکانی که در کنار هر دو والد زندگی پرتنشی را سپری می‌کنند.

تعارضات قبل از طلاق بر کودکان تاثیر منفی دارند در حالی که تعارض‌های پس از طلاق بر روی سازگاری کودکان اثر شدیدی برجای می‌گذارند.

در یک مطالعه معلوم شد پس از طلاق چنانچه پدرِ فاقد حق حضانت، در ارتباط مکرر با فرزندانش باشد مادام که در این رابطه تعارضی بین والدین وجود نداشته باشد، کودکان پیشرفت بهتری از خود نشان می‌دهند. اما زمانی که بین والدین تعارض وجود داشته باشد، دیدار مکرر پدر با فرزندان به سازگاری پایین‌تر فرزندان منجر می‌شود.

والدین بچه‌های موفق-در مطالعه‌ی دیگری بیست و چند ساله‌هایی که در کودکی تجربه جدایی والدینشان را داشتند با گذشت ده سال هنوز درباره‌ی طلاق والدینشان ابراز درد و ناراحتی می‌کردند و از این میان آنهایی که گزارش داده بودند میان والدینشان میزان بالایی از درگیری در جریان بوده، با احتمال بسیار بیشتری امکان داشت احساس فقدان و افسوس را تجربه کنند.


5. والدین بچه‌های موفق-پدران و مادرانِ بچه‌های موفق مدارک تحصیلی بالاتری دارند

تحقیقی که در سال 2014 توسط ساندرا تنگ (Sandra Tang) روانشناس دانشگاه میشیگان انجام شد مشخص کرد مادرانی که دبیرستان یا دانشگاه را به پایان رسانده‌اند، با احتمال بیشتری بچه‌هایی تربیت می‌کنند که تحصیلات خود را به پایان برسانند. با بررسی نمونه‌ی حاصل از یک گروه 14،000 نفری از کودکان که بین سال‌های 1998 تا 2007 وارد مهدکودک شده بودند مشخص شد کودکانی که از مادران نوجوان (18 سال و جوان‌تر) متولد می‌شوند، نسبت به سایر همتایان خود احتمال کمتری دارد که دبیرستان را تمام کنند یا به دانشگاه بروند.

اشتیاق به موفقیت در والدین تا حدودی در موفقیت فرزندانشان دخیل است. در یک مطالعه‌ی بلندمدت درباره 856 نفر از اهالی مناطق نیمه‌روستایی نیویورک، اریک دوبو (Eric Dubow)، روانشناس دانشگاه بولینگ گرین استیت (Bowling Green State) متوجه شد سطح تحصیلات والدین زمانی که فرزندشان 8 سال دارد به طور معناداری موفقیت تحصیلی و شغلی کودکشان در 40 سال بعد را پیش‌بینی می‌کند.


6.والدین بچه‌های موفق- در مراحل اولیه به بچه‌ها ریاضیات را آموزش می‌دهند

نتایج فراتحلیل انجام شده در سال 2007 با اطلاعات حاصل از 35،000 کودک پیش‌دبستانی از امریکا، کانادا و انگستان نشان می‌دهد یاد دادنِ زودهنگام مهارت‌های ریاضی به کودکان می‌تواند در آینده به مزیت بزرگی برای آنها تبدیل شود.

گِرِگ دانکِن (Greg Duncan)‌ محقق دانشگاه نورث‌وسترن (Northwestern) و یکی از نویسندگان این مقاله در مطلبی مطبوعاتی می‌گوید: «یکی از معماهایی که در این تحقیق حل شد، اهمیت فوق‌العاده‌ی داشتنِ مهارت‌های اولیه‌ی ریاضی بود. از جمله شروع کردن آموزش‌های مدرسه با شناخت اعداد، ترتیب اعداد و سایر مفاهیم ابتدایی ریاضی.»

او اضافه می‌کند: «تسلط بر مهارت‌های ابتدایی ریاضی نه تنها موفقیت‌های فرد را در ریاضیات بلکه در زمینه خواندن نیز پیش‌بینی می‌کند.»


7. والدین بچه‌های موفق-با فرزندشان رابطه برقرار می‌کنند

تحقیقی که در سال 2014 روی 243 فرد متولد شده در مناطق محروم انجام شد نشان می‌دهد کودکانی که در سه سال اول عمر از «مراقبت حساس» برخوردار بودند نه تنها در امتحانات تحصیلیِ زمان کودکی موفق‌تر عمل کردند بلکه روابط سالم‌تر و موفقیت‌های تحصیلی بیشتری در دهه‌ی سوم عمرشان داشتند.

چنانچه در سای‌بلاگ (PsyBlog)‌ آمده است، والدینی مراقبان حساس هستند که «به علامت‌هایی که کودک از خود بروز می‌دهد به سرعت و به درستی پاسخ می‌دهند» و «پایگاه امن»ی برای کودک خود فراهم می‌کنند تا با تکیه بر آن دنیا را کشف کند.

لی رِیبی (Lee Raby)، روانشناس دانشگاه مینه‌سوتا و از نویسندگان این مقاله در مصاحبه‌ای می‌گوید: «مطالب گفته شده نشان می‌دهد سرمایه‌گذاری در رابطه‌ی اولیه میان والدین و فرزندان منجر به نتایج درازمدتی می‌شود که در طی زندگی فرد بر روی هم انباشته می‌گردد.»


8.والدین بچه‌های موفق- کمتر استرس دارند

بر اساس تحقیق بریجید شولت (Brigid Schulte) که در روزنامه‌ی واشنگتن‌پُست به آن اشاره شده است، ساعاتی که مادر با فرزندان خود بین سنین 3 تا 11 سالگی سپری می‌کند چندان پیش‌بینی‌کننده‌ی رفتار، بهزیستی و موفقیت‌های کودک نیست. جالب اینجاست که شیوه‌ی «مادرانگیِ فشرده» یا «مراقبت هلکوپتری» می‌تواند نتیجه‌ی معکوس داشته باشد.

کِی نُمِگوچی (Kei Nomaguchi)، جامعه‌شناس از دانشگاه بولینگ گرین استیت و از نویسندگان این مقاله به روزنامه‌ی پُست می‌گوید: «استرس مادران، به خصوص استرس ناشی از تلاش برای برقرار کردن تعادل بین انجام کار و یافتن زمانی برای گذراندن با بچه‌ها، در حقیقت ممکن است اثر منفی روی بچه‌ها داشته باشد.»

سرایت احساسات – این مسئله را پدیده‌ای روان‌شناختی توضیح می‌دهد که به موجب آن مثل گرفتن سرماخوردگی از دیگری، مردم به احساسات یکدیگر دچار می‌شوند. تحقیقات نشان می‌دهد اگر دوست شما خوشحال باشد، شادی او بر روی شما هم اثر می‌گذارد و اگر ناراحت باشد، این دلتنگی به شما هم منتقل خواهد شد. همین‌طور اگر پدر و مادری درمانده و تحلیل‌رفته باشند، حالت روانی آنها نیز می‌تواند به بچه‌ها منتقل شود.


9. والدین بچه‌های موفق-برای تلاش فرزندشان ارزش قائل‌اند نه برای اجتناب از شکست

اگر بدانیم بچه‌ها درباره‌ی منشأ موفقیت خود چگونه فکر می‌کنند، می‌توانیم موفقیت آنها را پیش‌بینی کنیم. کَرول دوک (Carol Dweck)، روانشناس دانشگاه استنفورد پس از چند دهه‌ توانست کشف کند که کودکان (و بزرگسالان) درباره‌ی موفقیت به دو‌ شیوه فکر می‌کنند.

ماریا پاپووا (Maria Popova) در سایت همیشه عالی Brain Pickings این دو شیوه‌ی تفکر را به صورت زیر شرح می‌دهد:

در «نگرش ایستا» اینطور فرض می‌شود که شخصیت، هوش و خلاقیت ما مواردی از پیش تعیین‌شده و ثابت هستند که ما به هیچ روشی قادر نیستیم آنها را تغییر دهیم، در این نگرش، موفقیت راهی برای اثبات‌ هوش ذاتی فرد است. چرا که موفقیت می‌تواند برآوردی از میزان استعداد ذاتی او را در مقایسه با یک استاندارد ثابت به فرد ارائه ‌کند. در نگرش ایستا، فرد تلاش‌ شدید برای موفقیت و اجتناب از شکست به هر قیمت را به عنوان راهی برای حفظ احساس باهوش یا ماهر بودنِ خود انتخاب می‌کند.

اما در مقابل، فرد با داشتن «نگرش رشد» با چالش‌ها شکوفا می‌شود و شکست‌ها را نه به عنوان نشانه‌ای برای هوش کم، بلکه تخته‌ی پرشی می‌بیند که مشوق او برای رشد و گسترش توانایی‌های حال حاضر اوست.

در هسته‌ی این دو نگرش، تمایز اصلی این است که درباره‌ی تاثیر اراده‌‌ی خودتان بر شکل دادن به توانایی‌هایتان چه نظری دارید. این دو دیدگاه همچنین اثر قدرتمندی بر کودکان به جای می‌گذارند، اگر به کودکی گفته شود چون بچه‌ی باهوشی است در امتحان عالی عمل کرده است، این جمله نگرش «ایستا» را در او شکل خواهد داد. اما اگر به او گفته شود چون تلاش کرده موفق شده، این جمله نگرش «رشد» را در او شکل می‌دهد.


10. والدین بچه‌های موفق-مادران بچه‌های موفق بیرون از خانه کار می‌کنند

بر اساس تحقیق دانشگاه کسب‌وکار هاروارد، منافع قابل توجهی برای کودکانی که مادران آنها بیرون از خانه کار می‌کنند وجود دارد. در این پژوهش مشخص شد دختران مادران شاغل مدت بیشتری به تحصیل ادامه می‌دهند، با احتمال بیشتری در سِمَت‌های بالا مشغول به کار خواهند شد و به نسبت همسالان خود که مادران خانه‌دار داشته‌اند ?23 بیشتر درآمد خواهند داشت.

پسران مادران شاغل در کارهای خانه و نگه‌داری از بچه‌ها به فعالیت بیشتری گرایش دارند. در این تحقیق معلوم شد که این پسران در هفته، هفت ساعت و نیم بیشتر در نگهداری از بچه‌ها و 25 دقیقه بیشتر برای کارهای خانه وقت صرف می‌کنند.

کَتلین ال. مک‌گین (Kathleen L. McGinn) به بیزنس اینسایدر (Business Insider) گفت: «سرمشق بودن به وسیله‌ی کاری که انجام می‌دهید، فعالیت‌هایی که در آن دخیل هستید و آنچه به آن باور دارید، روشی است برای اشاره‌ی عملی به چیزی که آن را خوب می‌دانید.»

او معتقد است: «چیزهای بسیار کمی وجود دارد که دانشمندان هم از آنها اطلاع داشته باشند و مانند بزرگ شدن توسط یک مادر شاغل، چنین اثر واضحی بر عدم برابری جنسیتی داشته باشند.»


11. والدین بچه‌های موفق-از موقعیت اجتماعی-اقتصادی بالاتری برخوردارند

متاسفانه یک پنجم کودکان آمریکایی با فقر بزرگ می‌شوند، که این فقر قابلیت‌های بالقوه‌ی آنها را به طور جدی محدود می‌کند. بر اساس گفته‌های شان ریردِن (Sean Reardon)، محقق دانشگاه استنفورد، «تفاوت بین موفقیت‌های کودکان در خانواده‌های با درآمد بالا و پایین، که در سال 2001 به دنیا آمده‌اند نسبت به کسانی که 25 سال قبل به دنیا آمده بودند، 30 تا 40 درصد بیشتر است». این یعنی امروزه موفقیت کودکان بیش از گذشته تحت تاثیر طبقه‌ی اجتماعی آنها قرار دارد.

دَن پینک نویسنده‌ی کتاب «انگیزه» (Drive) می‌گوید: «هر چه درآمد والدین بالاتر باشد، نمرات آزمون نهایی دبیرستان بچه‌ها نیز بهتر خواهد بود.»

او در وبسایت شخصی‌ خود می‌نویسد: «در نبود آموزش همگانی و با وجود مداخلات آموزشی گران‌قیمت، طبقه‌ی اقتصادی-اجتماعی است که بیشترین سهم را در موفقیت و عملکرد تحصیلی فرد دارد.»


12. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادرهای بچه‌های موفق مقتدرند اما مستبد نیستند

برای اولین بار با انتشار مقاله‌ای در سال 1960 بود که دیانا بامریند (Diana Baumrinde)،‌ محقق دانشگاه برکلی کالیفرنیا، متوجه وجود سه سبک متفاوت فرزندپروری در بین والدین شد:

آسان‌گیر: این والدین سعی می‌کنند تنبیه‌گر نباشند و کودک را بپذیرند. بر این اساس آنها کنترل و سخت‌گیری خاصی بر فرزندان خود اعمال نمی‌کنند.

مستبدانه: این والدین سعی می‌کنند کودک را کنترل کرده و او را بر اساس یک سری دستورات معینِ تربیتی شکل دهند. در این روش والدین انتظار دارند کودک اجبار و دستورات آنها را بدون چون و چرا بپذیرد.

مقتدرانه: این والدین اگر چه سعی می‌کنند کودک را راهنمایی کنند، اما بر ایجاد رابطه‌ی مناسب با کودک و هدایت بر اساس منطق نیز تکیه دارند. این والدین در مورد انتظاراتشان دلیل می‌آورند و حاضر به گفتگو هستند.

از بین این سه روش، رویکرد مقتدرانه مطلوب است. روشی که در آن کودک احترام به قانون را می‌آموزد، اما توسط آن سرکوب نمی‌شود.


13. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادرهای بچه‌های موفق به آنها می‌آموزند که جان‌سخت باشند

در سال 2013، آنجلا داک‌وُرث (Angela Duckworth)، روانشناس در دانشگاه پنسیلوانیا، برای کشف یک ویژگی شخصیتی قدرتمند که باعث موفقیت می‌شد، جایزه‌ی «نابغه»ی مک‌آرتور (MacArthur) را نصیب خود کرد. این خصوصیت «سخت‌جان» بودن نام داشت.

داک‌ورث سخت‌جانی را «میل به حفظ تلاش و علاقه در مسیر رسیدن به اهداف بسیار بلندمدت» تعریف کرده است. والدین بچه‌های موفق-بین سخت‌جانی با موارد زیر رابطه مستقیم وجود دارد: موفقیت‌های تحصیلی، میانگین نمرات دانشجویانِ لیسانس دانشگاه‌های برتر امریکا، ماندگاری در دانشگاه نظامی وست‌پویت امریکا و رتبه‌ی فرد در مسابقات ملی هجی کردن در امریکا.

سخت‌جانی آموختن این نکته به بچه‌ها است که آینده‌ای که قصد ساختنش را دارند، تصور کنند «و به آن تعهد داشته باشند.»


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/9:: 7:56 عصر     |     () نظر

این راه موفق می‌شوید.

13 ویژگی مشترکِ والدین بچه‌های موفق


همه‌ی پدرومادرها دلشان می‌خواهد بچه‌هایشان دنبال دردسر نگردند، خوب درس بخوانند و وقتی بزرگ شدند کارهای فوق‌العاده‌ای انجام دهند. والدین بچه‌های موفق-اما چطور به عنوان والدین به این آرزوی‌مان برسیم؟ اگر چه برای بزرگ کردن یک بچه‌ی موفق دستورالعمل معینی وجود ندارد اما تحقیقات روانشناسی به عوامل معدودی اشاره دارند که پیش‌بینی می‌کنند در این راه موفق می‌شوید.


مقاله مرتبط: موفقیت


جای تعجب ندارد که اکثر این عوامل به پدر و مادر بستگی دارد. در ادامه به ویژگی‌هایی می‌پردازیم که پدران و مادران کودکان موفق در آن اشتراک دارند:

1. والدین بچه‌های موفق-بچه‌ها را به انجام کارهای روزمره‌ی خانه وادار می‌کنند

alexa

جولی لیثکات-هیمز (Julie Lythcott-Haims)، مشاور اسبق سال اولی‌های دانشکده استنفورد و نویسنده‌ی کتاب «چگونه یک انسان بالغ تربیت کنیم» حین یکی از برنامه‌های سخنرانی تدتاک (TED Talks) می‌گوید: «اگر بچه‌ها ظرف نمی‌شویند به این معناست که شخص دیگری دارد این کار را برایشان انجام می‌دهد.»

او اضافه می‌کند: «و اینگونه است که بچه‌ها شانه خالی کردن از انجام کارها را می‌آموزند؛ و از اینکه یاد بگیرند کار را باید انجام داد و هر یک از ما در بهبود نتیجه‌ی نهایی باید سهمی داشته باشیم باز می‌مانند.»

لیثکات-هیمز اعتقاد دارد بچه‌هایی که کارهای خانه را انجام می‌دهند در آینده به عنوان نیروی کاری شناخته می‌شوند که قادرند به خوبی با دیگران همکاری کند و به این دلیل که شخصا تقلا کردن را تجربه کرده‌اند از همدلی بالاتری برخوردار هستند و می‌توانند به طور مستقل وظایفی را عهده‌دار شوند.

این محقق سخن خود را به پشتوانه‌ی بلندمدت‌ترین «مطالعه‌ی طولی» انجام شده تا به امروز توسط دانشگاه هاروارد بیان می‌کند. مطالعه‌ی طولی نوعی تحقیق است که در آن موارد مورد مطالعه، طی زمانی طولانی به دفعات مورد بررسی قرار می‌گیرند.

لیثکات-هیمز می‌گوید:

«با وادار کردن بچه‌ها به انجام کارهای خانه – مثل بیرون بردن زباله و شستن لباس‌های خودشان – آنها متوجه می‌شوند که برای اینکه بخشی از زندگی باشم باید کارهای مربوط به زندگی را انجام دهم.»


2. والدین بچه‌های موفق-مهارت‌های اجتماعی را به بچه‌هایشان یاد می‌دهند

 

محققان دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دوک بیش از 700 کودک مناطق مختلف آمریکا را از سنین مهدکودک تا 25 سالگی دنبال کردند و بین مهارت‌های اجتماعی سنین مهدکودک و موفقیت‌ آنها در دو دهه‌ی بعد، به عنوان یک بزرگسال، رابطه‌ی همبستگی معناداری یافتند.

این مطالعه‌ که 20 سال به طول انجامید نشان می‌دهد کودکانی که از شایستگی اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، یعنی می‌توانستند بدون دریافت راهنمایی با همسالان خود همکاری کنند، به دیگران کمک کنند، احساسات دیگران را درک کنند و مشکلات را به تنهایی حل و فصل کنند، نسبت به کودکانی که مهارت‌های اجتماعی محدودی داشتند، با احتمال بسیار بیشتری تا سن 25 سالگی یک مدرک دانشگاهی و کاری تمام‌وقت داشتند.

والدین بچه‌های موفق-درمورد کسانی که مهارت‌های اجتماعی محدودی داشتند احتمال بیشتری وجود داشت که دستگیر شوند، میگساری کنند و برای سکونت در اقامتگاه‌های عمومی ثبت‌نام کنند.

کریستین شوبرت (Kristin Schubert)، مدیر برنامه‌ی موسسه‌ی ارتقای سلامت روبرت وود جانسون که تأمین مالی انتشار این تحقیق را بر عهده داشته می‌گوید: «این مطالعه نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین کارهایی که برای آماده کردن کودکان جهت داشتن آینده‌ای سالم می‌توانیم انجام دهیم، کمک به آنها برای پرورش مهارت‌های اجتماعی و احساسی‌شان است.»

«داشتن یا نداشتن این مهارت‌ها از سنین پایین مشخص می‌کنند که یک کودک در آینده به دانشگاه راه می‌یابد یا به زندان و آیا جایی مشغول به کار می‌شود یا گرفتار اعتیاد خواهد شد.»


3. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادران بچه‌های موفق از آنها انتظارات بالایی دارند

 

پروفسور نیل هَلفُن (Neal Halfon) و همکارانش از دانشگاه کالیفرنیای لوس‌آنجلس، با استفاده از داده‌های به دست آمده از 6،600 کودک متولد سال 2001، دریافتند انتظاری که والدین از فرزندانشان دارند بر پیشرفت آنها اثر بسیار عمده‌ای می‌گذارد.

او می‌گوید: «به نظر می‌رسد بدون دخالتِ تفاوتِ موجود‌ در درآمد و سایر دارایی‌ها، والدینی که رفتن به دانشگاه را در آینده‌ی فرزندانشان می‌بینند، به نوعی آنها را برای رسیدن به این هدف مدیریت می‌کنند.»

یافته‌های این سنجشِ استاندار‌دشده نشان می‌دهد: والدین ?57 از بچه‌هایی که بدترین عملکرد را داشتند از آنها انتظار داشتند که در آینده به دانشگاه بروند، در حالی که از ?96 از بچه‌هایی که بهترین عملکرد را داشتند انتظار می‌رفته در آینده به دانشگاه راه پیدا کنند.

این یافته با یافته‌ی مهم دیگری در روانشناسی به نام «اثر پیگمالیون» مطابقت دارد، که بیان می‌کند «آنچه فردی از دیگری انتظار دارد می‌تواند به عنوان یک پیشگویی خودکامبخش به حقیقت بپیوندد.»

در مورد بچه‌ها این مسئله به این شکل خود را نشان می‌دهد که آنها مطابق با انتظارات والدین خود عمل خواهند کرد.


4. والدین بچه‌های موفق-پدران و مادرانِ بچه‌های موفق رابطه‌ی سالمی با هم دارند

بر اساس مطالعه‌ی دانشگاه ایلینویز بچه‌ها در خانواده‌های پرتنش، در مقایسه با خانواده‌هایی که افراد در آنها با یکدیگر کنار می‌آیند، فارغ از اینکه والدین در کنار هم زندگی کنند یا طلاق گرفته‌ باشند، پیشرفت کمتری از خود نشان می‌دهند. رابرت هیوز (Robert Hughes)، پروفسور این دانشگاه همچنین اشاره می‌کند که برخی مطالعات نشان داده‌اند بچه‌ها در خانواده‌های تک‌والدِ بدون درگیری، بهتر پیشرفت می‌کنند تا کودکانی که در کنار هر دو والد زندگی پرتنشی را سپری می‌کنند.

تعارضات قبل از طلاق بر کودکان تاثیر منفی دارند در حالی که تعارض‌های پس از طلاق بر روی سازگاری کودکان اثر شدیدی برجای می‌گذارند.

در یک مطالعه معلوم شد پس از طلاق چنانچه پدرِ فاقد حق حضانت، در ارتباط مکرر با فرزندانش باشد مادام که در این رابطه تعارضی بین والدین وجود نداشته باشد، کودکان پیشرفت بهتری از خود نشان می‌دهند. اما زمانی که بین والدین تعارض وجود داشته باشد، دیدار مکرر پدر با فرزندان به سازگاری پایین‌تر فرزندان منجر می‌شود.

والدین بچه‌های موفق-در مطالعه‌ی دیگری بیست و چند ساله‌هایی که در کودکی تجربه جدایی والدینشان را داشتند با گذشت ده سال هنوز درباره‌ی طلاق والدینشان ابراز درد و ناراحتی می‌کردند و از این میان آنهایی که گزارش داده بودند میان والدینشان میزان بالایی از درگیری در جریان بوده، با احتمال بسیار بیشتری امکان داشت احساس فقدان و افسوس را تجربه کنند.


5. والدین بچه‌های موفق-پدران و مادرانِ بچه‌های موفق مدارک تحصیلی بالاتری دارند

تحقیقی که در سال 2014 توسط ساندرا تنگ (Sandra Tang) روانشناس دانشگاه میشیگان انجام شد مشخص کرد مادرانی که دبیرستان یا دانشگاه را به پایان رسانده‌اند، با احتمال بیشتری بچه‌هایی تربیت می‌کنند که تحصیلات خود را به پایان برسانند. با بررسی نمونه‌ی حاصل از یک گروه 14،000 نفری از کودکان که بین سال‌های 1998 تا 2007 وارد مهدکودک شده بودند مشخص شد کودکانی که از مادران نوجوان (18 سال و جوان‌تر) متولد می‌شوند، نسبت به سایر همتایان خود احتمال کمتری دارد که دبیرستان را تمام کنند یا به دانشگاه بروند.

اشتیاق به موفقیت در والدین تا حدودی در موفقیت فرزندانشان دخیل است. در یک مطالعه‌ی بلندمدت درباره 856 نفر از اهالی مناطق نیمه‌روستایی نیویورک، اریک دوبو (Eric Dubow)، روانشناس دانشگاه بولینگ گرین استیت (Bowling Green State) متوجه شد سطح تحصیلات والدین زمانی که فرزندشان 8 سال دارد به طور معناداری موفقیت تحصیلی و شغلی کودکشان در 40 سال بعد را پیش‌بینی می‌کند.


6.والدین بچه‌های موفق- در مراحل اولیه به بچه‌ها ریاضیات را آموزش می‌دهند

نتایج فراتحلیل انجام شده در سال 2007 با اطلاعات حاصل از 35،000 کودک پیش‌دبستانی از امریکا، کانادا و انگستان نشان می‌دهد یاد دادنِ زودهنگام مهارت‌های ریاضی به کودکان می‌تواند در آینده به مزیت بزرگی برای آنها تبدیل شود.

گِرِگ دانکِن (Greg Duncan)‌ محقق دانشگاه نورث‌وسترن (Northwestern) و یکی از نویسندگان این مقاله در مطلبی مطبوعاتی می‌گوید: «یکی از معماهایی که در این تحقیق حل شد، اهمیت فوق‌العاده‌ی داشتنِ مهارت‌های اولیه‌ی ریاضی بود. از جمله شروع کردن آموزش‌های مدرسه با شناخت اعداد، ترتیب اعداد و سایر مفاهیم ابتدایی ریاضی.»

او اضافه می‌کند: «تسلط بر مهارت‌های ابتدایی ریاضی نه تنها موفقیت‌های فرد را در ریاضیات بلکه در زمینه خواندن نیز پیش‌بینی می‌کند.»


7. والدین بچه‌های موفق-با فرزندشان رابطه برقرار می‌کنند

تحقیقی که در سال 2014 روی 243 فرد متولد شده در مناطق محروم انجام شد نشان می‌دهد کودکانی که در سه سال اول عمر از «مراقبت حساس» برخوردار بودند نه تنها در امتحانات تحصیلیِ زمان کودکی موفق‌تر عمل کردند بلکه روابط سالم‌تر و موفقیت‌های تحصیلی بیشتری در دهه‌ی سوم عمرشان داشتند.

چنانچه در سای‌بلاگ (PsyBlog)‌ آمده است، والدینی مراقبان حساس هستند که «به علامت‌هایی که کودک از خود بروز می‌دهد به سرعت و به درستی پاسخ می‌دهند» و «پایگاه امن»ی برای کودک خود فراهم می‌کنند تا با تکیه بر آن دنیا را کشف کند.

لی رِیبی (Lee Raby)، روانشناس دانشگاه مینه‌سوتا و از نویسندگان این مقاله در مصاحبه‌ای می‌گوید: «مطالب گفته شده نشان می‌دهد سرمایه‌گذاری در رابطه‌ی اولیه میان والدین و فرزندان منجر به نتایج درازمدتی می‌شود که در طی زندگی فرد بر روی هم انباشته می‌گردد.»


8.والدین بچه‌های موفق- کمتر استرس دارند

بر اساس تحقیق بریجید شولت (Brigid Schulte) که در روزنامه‌ی واشنگتن‌پُست به آن اشاره شده است، ساعاتی که مادر با فرزندان خود بین سنین 3 تا 11 سالگی سپری می‌کند چندان پیش‌بینی‌کننده‌ی رفتار، بهزیستی و موفقیت‌های کودک نیست. جالب اینجاست که شیوه‌ی «مادرانگیِ فشرده» یا «مراقبت هلکوپتری» می‌تواند نتیجه‌ی معکوس داشته باشد.

کِی نُمِگوچی (Kei Nomaguchi)، جامعه‌شناس از دانشگاه بولینگ گرین استیت و از نویسندگان این مقاله به روزنامه‌ی پُست می‌گوید: «استرس مادران، به خصوص استرس ناشی از تلاش برای برقرار کردن تعادل بین انجام کار و یافتن زمانی برای گذراندن با بچه‌ها، در حقیقت ممکن است اثر منفی روی بچه‌ها داشته باشد.»

سرایت احساسات – این مسئله را پدیده‌ای روان‌شناختی توضیح می‌دهد که به موجب آن مثل گرفتن سرماخوردگی از دیگری، مردم به احساسات یکدیگر دچار می‌شوند. تحقیقات نشان می‌دهد اگر دوست شما خوشحال باشد، شادی او بر روی شما هم اثر می‌گذارد و اگر ناراحت باشد، این دلتنگی به شما هم منتقل خواهد شد. همین‌طور اگر پدر و مادری درمانده و تحلیل‌رفته باشند، حالت روانی آنها نیز می‌تواند به بچه‌ها منتقل شود.


9. والدین بچه‌های موفق-برای تلاش فرزندشان ارزش قائل‌اند نه برای اجتناب از شکست

اگر بدانیم بچه‌ها درباره‌ی منشأ موفقیت خود چگونه فکر می‌کنند، می‌توانیم موفقیت آنها را پیش‌بینی کنیم. کَرول دوک (Carol Dweck)، روانشناس دانشگاه استنفورد پس از چند دهه‌ توانست کشف کند که کودکان (و بزرگسالان) درباره‌ی موفقیت به دو‌ شیوه فکر می‌کنند.

ماریا پاپووا (Maria Popova) در سایت همیشه عالی Brain Pickings این دو شیوه‌ی تفکر را به صورت زیر شرح می‌دهد:

در «نگرش ایستا» اینطور فرض می‌شود که شخصیت، هوش و خلاقیت ما مواردی از پیش تعیین‌شده و ثابت هستند که ما به هیچ روشی قادر نیستیم آنها را تغییر دهیم، در این نگرش، موفقیت راهی برای اثبات‌ هوش ذاتی فرد است. چرا که موفقیت می‌تواند برآوردی از میزان استعداد ذاتی او را در مقایسه با یک استاندارد ثابت به فرد ارائه ‌کند. در نگرش ایستا، فرد تلاش‌ شدید برای موفقیت و اجتناب از شکست به هر قیمت را به عنوان راهی برای حفظ احساس باهوش یا ماهر بودنِ خود انتخاب می‌کند.

اما در مقابل، فرد با داشتن «نگرش رشد» با چالش‌ها شکوفا می‌شود و شکست‌ها را نه به عنوان نشانه‌ای برای هوش کم، بلکه تخته‌ی پرشی می‌بیند که مشوق او برای رشد و گسترش توانایی‌های حال حاضر اوست.

در هسته‌ی این دو نگرش، تمایز اصلی این است که درباره‌ی تاثیر اراده‌‌ی خودتان بر شکل دادن به توانایی‌هایتان چه نظری دارید. این دو دیدگاه همچنین اثر قدرتمندی بر کودکان به جای می‌گذارند، اگر به کودکی گفته شود چون بچه‌ی باهوشی است در امتحان عالی عمل کرده است، این جمله نگرش «ایستا» را در او شکل خواهد داد. اما اگر به او گفته شود چون تلاش کرده موفق شده، این جمله نگرش «رشد» را در او شکل می‌دهد.


10. والدین بچه‌های موفق-مادران بچه‌های موفق بیرون از خانه کار می‌کنند

بر اساس تحقیق دانشگاه کسب‌وکار هاروارد، منافع قابل توجهی برای کودکانی که مادران آنها بیرون از خانه کار می‌کنند وجود دارد. در این پژوهش مشخص شد دختران مادران شاغل مدت بیشتری به تحصیل ادامه می‌دهند، با احتمال بیشتری در سِمَت‌های بالا مشغول به کار خواهند شد و به نسبت همسالان خود که مادران خانه‌دار داشته‌اند ?23 بیشتر درآمد خواهند داشت.

پسران مادران شاغل در کارهای خانه و نگه‌داری از بچه‌ها به فعالیت بیشتری گرایش دارند. در این تحقیق معلوم شد که این پسران در هفته، هفت ساعت و نیم بیشتر در نگهداری از بچه‌ها و 25 دقیقه بیشتر برای کارهای خانه وقت صرف می‌کنند.

کَتلین ال. مک‌گین (Kathleen L. McGinn) به بیزنس اینسایدر (Business Insider) گفت: «سرمشق بودن به وسیله‌ی کاری که انجام می‌دهید، فعالیت‌هایی که در آن دخیل هستید و آنچه به آن باور دارید، روشی است برای اشاره‌ی عملی به چیزی که آن را خوب می‌دانید.»

او معتقد است: «چیزهای بسیار کمی وجود دارد که دانشمندان هم از آنها اطلاع داشته باشند و مانند بزرگ شدن توسط یک مادر شاغل، چنین اثر واضحی بر عدم برابری جنسیتی داشته باشند.»


11. والدین بچه‌های موفق-از موقعیت اجتماعی-اقتصادی بالاتری برخوردارند

متاسفانه یک پنجم کودکان آمریکایی با فقر بزرگ می‌شوند، که این فقر قابلیت‌های بالقوه‌ی آنها را به طور جدی محدود می‌کند. بر اساس گفته‌های شان ریردِن (Sean Reardon)، محقق دانشگاه استنفورد، «تفاوت بین موفقیت‌های کودکان در خانواده‌های با درآمد بالا و پایین، که در سال 2001 به دنیا آمده‌اند نسبت به کسانی که 25 سال قبل به دنیا آمده بودند، 30 تا 40 درصد بیشتر است». این یعنی امروزه موفقیت کودکان بیش از گذشته تحت تاثیر طبقه‌ی اجتماعی آنها قرار دارد.

دَن پینک نویسنده‌ی کتاب «انگیزه» (Drive) می‌گوید: «هر چه درآمد والدین بالاتر باشد، نمرات آزمون نهایی دبیرستان بچه‌ها نیز بهتر خواهد بود.»

او در وبسایت شخصی‌ خود می‌نویسد: «در نبود آموزش همگانی و با وجود مداخلات آموزشی گران‌قیمت، طبقه‌ی اقتصادی-اجتماعی است که بیشترین سهم را در موفقیت و عملکرد تحصیلی فرد دارد.»


12. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادرهای بچه‌های موفق مقتدرند اما مستبد نیستند

برای اولین بار با انتشار مقاله‌ای در سال 1960 بود که دیانا بامریند (Diana Baumrinde)،‌ محقق دانشگاه برکلی کالیفرنیا، متوجه وجود سه سبک متفاوت فرزندپروری در بین والدین شد:

آسان‌گیر: این والدین سعی می‌کنند تنبیه‌گر نباشند و کودک را بپذیرند. بر این اساس آنها کنترل و سخت‌گیری خاصی بر فرزندان خود اعمال نمی‌کنند.

مستبدانه: این والدین سعی می‌کنند کودک را کنترل کرده و او را بر اساس یک سری دستورات معینِ تربیتی شکل دهند. در این روش والدین انتظار دارند کودک اجبار و دستورات آنها را بدون چون و چرا بپذیرد.

مقتدرانه: این والدین اگر چه سعی می‌کنند کودک را راهنمایی کنند، اما بر ایجاد رابطه‌ی مناسب با کودک و هدایت بر اساس منطق نیز تکیه دارند. این والدین در مورد انتظاراتشان دلیل می‌آورند و حاضر به گفتگو هستند.

از بین این سه روش، رویکرد مقتدرانه مطلوب است. روشی که در آن کودک احترام به قانون را می‌آموزد، اما توسط آن سرکوب نمی‌شود.


13. والدین بچه‌های موفق-پدر و مادرهای بچه‌های موفق به آنها می‌آموزند که جان‌سخت باشند

در سال 2013، آنجلا داک‌وُرث (Angela Duckworth)، روانشناس در دانشگاه پنسیلوانیا، برای کشف یک ویژگی شخصیتی قدرتمند که باعث موفقیت می‌شد، جایزه‌ی «نابغه»ی مک‌آرتور (MacArthur) را نصیب خود کرد. این خصوصیت «سخت‌جان» بودن نام داشت.

داک‌ورث سخت‌جانی را «میل به حفظ تلاش و علاقه در مسیر رسیدن به اهداف بسیار بلندمدت» تعریف کرده است. والدین بچه‌های موفق-بین سخت‌جانی با موارد زیر رابطه مستقیم وجود دارد: موفقیت‌های تحصیلی، میانگین نمرات دانشجویانِ لیسانس دانشگاه‌های برتر امریکا، ماندگاری در دانشگاه نظامی وست‌پویت امریکا و رتبه‌ی فرد در مسابقات ملی هجی کردن در امریکا.

سخت‌جانی آموختن این نکته به بچه‌ها است که آینده‌ای که قصد ساختنش را دارند، تصور کنند «و به آن تعهد داشته باشند.»


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/9:: 7:56 عصر     |     () نظر

بتوانیم از آنها پرهیز کنیم.

6 اخلاق سمّی که آدم‌ها را از شما می‌راند

6 اخلاق سمّی که آدم‌ها را از شما می‌راند
 

‌همه‌ی ما انسان‌ها اخلاق‌‌‌های سمّی و ناپسندی داریم که تنها باعث پراکنده شدن انسان‌‌‌های دیگر از کنار ما‌ می‌شوند. چطور است که با خودمان رو راست باشیم و اگر اخلاق سمّی‌‌ای در خودمان‌‌‌ می‌بینیم آن را اصلاح کنیم؟ برای شروع بیایید این اخلاق‌‌‌های بد را شناسایی کنیم تا بتوانیم از آنها پرهیز کنیم.

 

در حوزه‌ی کاری من (مشاوره‌ی شغلی) در طول ماه پیش می‌آید که صدها نفر راجع به این قضیه با من صحبت کنند و هنگامی که پیش افراد حرفه‌ای‌‌‌ می‌نشینم متوجه‌‌‌ می‌شوم که این قضیه بصورت خیلی عمومی‌تر و بازتر از قبل مورد بحث قرار‌‌‌ می‌گیرد. در طی تجربیاتی که داشته‌ام، دیده‌ام که این رفتارهای ‌ سمّی چگونه باعث پس زدن یک شخص توسط سایرین‌‌‌ می‌شود (از جمله خودم) و دیده‌ام که این رفتارها چه ضربه‌هایی به روابط عاطفی و حرفه‌‌ای مردم وارد‌‌‌ می‌کند و زندگی‌هایشان را دستخوش آثار و تبعات منفی‌‌‌ می‌کند.

بیاید واقع‌گرا باشیم. بالاخره یک جاهایی رفتارهای سمّی و مخربی ‌از همه‌ی ما سر زده (هیچ کس از این قضیه مصون نیست)، اما رفتار بعضی‌ها را که‌‌‌ می‌بینی متوجه‌‌‌ می‌شوی که انگار تکامل‌یافته‌تر، متوازن‌تر و باوقارتر از بقیه هستند و رفتارهای مخرب به ندرت از آنها سر‌‌‌ می‌زند.

چه آدم کج‌خلقی باشید که هر روز از دنده‌ی چپ بلند‌‌‌ می‌شود و چه فرشته‌ی مهربانی باشید که هر صد سال یکبار از کوره در‌‌‌ می‌رود، به خاطر خوشی و سعادت خودتان هم که شده باید قادر باشید مواقعی را که رفتار بدی از شما سر‌‌‌ می‌زند شناسایی کنید تا دفعه‌ی بعد جلوی وقوعش را بگیرید.

 


مقاله مرتبط : متقاعد کردن افراد


6 رفتار سمّی‌‌ای که هر روز به چشمم‌‌‌ می‌خورد:

به خود گرفتن

 

دانلود رایگان ویدیو : چگونه با قانون جذب ثروتمند شویم؟

take-it-personally-toxic

در کتاب کوچولو ولی قدرتمند “چهار توافق” (The Four Agreements)، میگوئل رویز راجع به اهمیت «به خود نگرفتنِ هیچ چیز» صحبت‌‌‌ می‌کند. من این کتاب را به همراه کتاب خودم «فروپاشی-فروبری» (Breakdown-Breakthrough) در کلاس‌هایم تدریس‌‌‌ می‌کنم. این کتاب پر است از منعِ تمایل به شخصی کردنِ مسائل.

اگر کسی باور کند که هر چیزی که در دور و برش اتفاق‌‌‌ می‌افتد توهین مستقیم به اوست یا به نحوی به او ربط دارد، آنگاه تبدیل به یک فرد سمّیمی‌شود. واقعیت این است که هر چیزی سایرین به شما‌‌‌ می‌گویند و هر کاری که با شما انجام‌‌‌ می‌دهند بیشتر به خاطر خودشان است، نه شما. واکنش‌‌‌های مردم به شما، ناشی از فیلترهای ذهنی، دیدگاه‌ها و ضربه‌هایی که خورده‌اند یا ناشی از تجربیات شخصی‌شان است. حتی اگر کسی پیش خودش فکر کند که شما آدم جالبی هستید یا آدم مزخرفی هستید، باز هم این چیزی است که بیشتر مربوط به آن شخص است نه شما. منظورم را اشتباه برداشت نکنید. نگفتم بیایید خودشیفته باشیم و هر گونه بازخوردی را که راجع به ما دادند نادیده بگیریم. دارم‌‌‌ می‌گویم، قسمت زیادی از بدبختی و ناامیدی و ناراحتی موجود در زندگی ما، ناشی از به خود گرفتن و شخصی کردنِ چیزهای جورواجور است، آن هم درحالی که‌‌‌ می‌توان نظرات خوب یا بد دیگران درباره‌ی خود را شنید، اما به خاطرِ داشتنِ یک زندگی سالم‌تر و مفیدتر،‌ بی‌خیالشان شد و اجازه داد قلب و مغز و درک خودمان از زندگی، ما را به جلو هدایت کند.

پس به این درخواست بله بگویید و بیایید از این به بعد هیچ چیزی را شخصی نکنیم.

بدبینی داشتن

 

 

pessimist-toxic

واقعا سخت است دور و بر آدمی باشی که نمی‌تواند دست از بدبینی و منفی‌بافی بردارد. این جور آدم‌ها عادت دارند بصورت مداوم راجع به چیزهای بد و وحشتناکی صحبت کنند که ممکن بوده به وقوع بپیوندد یا به وقوع پیوسته، یا تحقیرهایی که در زندگی متحمل شده‌اند و نامردی روزگار و این جور حرف‌ها. این آدم‌ها با کله‌شقیِ خاصی حاضر به دیدن و پذیرفتن قسمت‌‌‌های روشن و مثبت زندگی نیستند و نمی‌خواهند هیچ درس مثبت اندیشانه‌‌ای به ذهنشان رخنه کند. باید گفت بدبینی یک چیز است و گذراندنِ حبس ابد در زندانی با میله‌‌‌های ساخته شده از افکار منفی یک چیز دیگر است. اگر دیدت نسبت به زندگی این باشد که همه‌ی اتفاقات منفی فقط علیه تو رخ می‌افتند، باید گفت راه بداندیشانه‌‌ای برای فکر کردن و زندگی کردن یافته‌ای، اما‌‌‌ این مژده را هم بدهم که می‌توانی تغییرش بدهی.

خودمظلوم‌پنداری

 

 

victim-toxic

چیز دیگری که‌‌‌ می‌تواند شما را به یک آدم سمّی تبدیل کند این است که دائم بر سر چاه مظلوم‌نمایی بنشینید و با اشک و ناله آن را پر کنید. اگر به این باور برسید که مظلوم و قربانی هستید و هیچ قدرت و نفوذی ندارید که جهت زندگی خود را تغییر بدهید، یعنی گیر یک وضعیت سمّی‌ افتاده‌اید که نمی‌گذارد رشد کنید. اگر از من به عنوان یک درمانگر‌‌‌ بپرسید باید به شما بگویم، بارها و بارها آدم‌هایی را دیده‌ام که در زندگی‌شان ضربه‌‌‌های سختی خورده بودند اما شجاعت این را پیدا کردند تا ورق را به نفع خودشان برگردانند. تجربه به من ثابت کرده که ما قدرت، اختیار و نفوذی بسیار فراتر از آنچه در وهله‌ی اول می‌پنداریم در اختیار داریم. وقتی دست از ناله کردن بردارید و دیگر خودتان را مظلوم سرنوشت و شانس و تبعیض نبینید، آن موقع است که متوجه خواهید شد بسیار قوی‌تر از چیزی هستید که‌‌‌ می‌پنداشتید. تنها کاری که باید بکنید این است که واقعیت را بپذیرید.

ظلم – کمبود احساس یکدلی یا قرار ندادن خود به جای افراد دیگر

 

 

creul-toxic

یکی از بدترین سموم رفتاری ظلم است که از کمبود حس یکدلی، دلسوزی یا شفقت برای دیگران ناشی‌‌‌ می‌شود. هر روز در اینترنت و تلویزیون‌‌‌ می‌بینیم که انسان‌ها چقدر‌‌‌ می‌توانند رفتار ظالمانه‌‌ای در قبال سایرین داشته باشند، صرفاً به این دلیل که زورشان به آنها‌‌‌ می‌رسد. این جور افراد از نابود کردن دیگران اِ‌بایی ندارند و با بزدلی هر چه تمام چهره‌ی خود را‌‌‌ می‌پوشانند. ستمگری، خنجر از پشت زدن و تکه تکه کردنِ یک نفر مصداق بارز مسمومیت رفتاری است و هم به شمای ظالم آسیب‌‌‌ می‌رساند و هم به شخصی که هدف ظلمتان قرار گرفته است.

چند سال پیش تجربه‌ی خوبی در این زمینه کسب کردم. یک روز که حال خوبی نداشتم وارد خانه شدم و با لحنی پر از بدجنسی راجع به نحوه‌ی بچه‌داری افتضاح خانم همسایه چیزهایی برای همسرم تعریف کردم. کمتر از 24 ساعت نگذشته بود که خودم هم عین همان مشکل را با بچه‌ی خودم پیدا کردم. انگار که دنیا پیامی برای من‌‌‌ می‌فرستاد: «اگر‌‌‌ می‌خواهی نسبت به بقیه پرتوقع و ظالم باشی، همان موقعیتی را که خیلی منفی‌گرایانه قضاوتش‌‌‌ ‌کردی سر خودت هم پیاده‌‌‌ می‌کنیم تا کمی درس شفقت یاد بگیری»، که من هم گرفتم.

اگر متوجه شدید با رفتارهایتان دارید به کسی از پشت خنجر‌‌‌ می‌زنید یا نابودش‌‌‌ می‌کنید، از این کار دست بکشید. عمیق‌تر در قلبتان جستجو کنید و شفقت خود را پیدا کنید و بدانید که ‌همه‌ی ما یکسان هستیم.

 

داشتن حساسیت بیش از حد

 

ناتوانی در مدیریت احساسات‌‌‌ می‌تواند انسان را به یک مار زهرآلود برای اطرافیانش تبدیل کند. ‌همه‌ی ما اینجور افراد را‌‌‌ می‌شناسیم – زنان و مردانی که بر سر یک سکسکه‌ی‌ بی‌ارزش یا مسائلی از این قبیل دنیا را روی سرشان‌‌‌ می‌گذراند. یکی را‌‌‌ می‌بینی که به خاطر طولانی شدن مدت انتظار در بانک داد و قال سر کارمند بانک‌‌‌ راه می‌اندازد یا به خاطر ایراد کوچکی که در فایل پاورپوینت به وجود آمده کارمند بینوا را با آن روی سگ خود آشنا‌‌‌ می‌کند و یا بچه‌ی کوچک خود را به خاطر ریختن شیر کف زمین با صدای بلند مؤاخذه‌‌‌ می‌کند. اگر به این نتیجه رسیدید که دارید بیش از حد به چیزی واکنش نشان‌‌‌ می‌دهید، یا به خاطر هر مسئله‌‌ای داد و هوار راه‌‌‌ می‌اندازید، آنجاست که باید به سراغ یک کمک خارجی بروید تا بتوانید دوباره بر روی احساساتتان کنترل داشته باشید و متوجه بشوید که ریشه‌ی این همه حساسیت‌تان در چیست. این نوع رفتار از آن چیزهایی است که در زیر لایه‌ی ظاهری، لایه‌‌‌های دیگری هم در خود دارد. در چنین وضعیتی داشتنِ دیدگاهی به جز دیدگاه خودتان – و حمایتی جدید – حیاتی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

نیاز به تأیید مداوم

 

 

prove-toxic

نهایتا می‌رسیم به افرادی که بهانه‌شان برای به موفقیت رسیدن این است که همیشه مورد تأیید دیگران باشند و عزت نفسشان به خودشان و دیگران ثابت شود: مردان و زنانی که‌‌‌ می‌خواهند چپ و راست با ارزش بودن خودشان را با «بُردن» از همکاران و همتایان و همسن و سالانشان ثابت کنند. حضور در کنار این آدم‌‌‌های سمّی و نابودگرِ انرژی، بسیار ملالت‌آور و خسته‌کننده است.

این افراد در رفتارهایشان خیلی به دنبال این هستند که کارها و چیزها باید دقیقا به چه شکلی و چطور انجام شوند و به روش خشک و غیرقابل انعطافی خواستار این هستند تا حتما به اهداف از پیش تعیین شده‌ی خود برسند که این امر‌‌‌ می‌تواند افراد نزدیک به آنها را کاملا خسته و کلافه کند. اگر شما هم جزو این افراد هستید با بدانید که زندگی تصویر بزرگتری از آنچه شما‌‌‌ می‌بینید هم دارد. زندگی فراتر از پیروز شدن و شکست خوردن است. زندگی سفر، روند و مسیری است که در طی آن یاد‌‌‌ می‌گیرید و به کار‌‌‌ می‌بندید، به دیگران کمک‌‌‌ می‌کنید و رشد‌‌‌ می‌کنید.

حرص خوردن بر سر مسائلی مانند «من باید تا فلان تاریخ ارتقاء شغلی بگیرم!» یا «خانه‌ی من باید بزرگتر و مجلل‌تر از خانه‌ی همسایه‌ام باشد.» را بس کنید. نیاز رقت‌انگیزِ شما به ثابت کردن خود از طریق کسب موفقیت (که در واقع چیز غم‌انگیزی است) بر همه آشکار است به جز خودتان، و این باعث‌‌‌ می‌شود تا همان خوشی‌ای که به ظاهر در تعقیبش هستید از دست‌تان فراری باشد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/9:: 7:55 عصر     |     () نظر
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >