روابطمان چه میکنیم؟
رابطه موفق -همهچیز در زندگی بر مدار منطق است. علت، معلول را میسازد. تلاش، اهداف را محقق میکند. لاغری نتیجه نخوردن شیرینیهاست. افزایش درآمد با بهتر شدن مهارتها امکانپذیر میشود. تجربههای نو ماحصل سفر به سرزمینهای ناشناخته است. اما برای بهتر شدن سطح روابطمان چه میکنیم؟ رابطه موفق-درست است، معمولا دست روی دست میگذاریم تا بهتر شدن رابطه به خودی خود اتفاق بیفتد. اما چرا باید چنین کنیم؟ رابطه موفق-وقتی توان و اراده دارید، میتوانید بیاموزید که مهربانتر و بامحبتتر باشید. چند راهکار زیر به ما کمک میکند تا در کنار تقویت جسم به تقویت احساسات خود بپردازیم و یک رابطه ایدهآل داشته باشیم.رابطه موفق
گاهی حواسمان نیست، اما همانطور که زمان میگذرد، کمکم اشتیاق و توجه ما نسبت به هم از بین میرود. در ابتدا، رابطهی ما سرشار از درک و بخشش یکدیگر است اما با گذشت زمان این احساسات کمتر میشود. خوب، اکنون زمان آن رسیده تا این احساسات را به رابطه بازگردانیم. شروع تمام این اتفاقات را به یاد بیاورید. یادآوری خاطرات شیرین، کمک میکند تا محبوب خود را درست مانند زمانی که تازه عاشق شده بودید، ببینید.
2. رابطه موفق-خواستههایتان را بازگو کنید
هرچه رابطه طولانیتر باشد، انتظار ما از شریک زندگیمان بیشتر میشود، میخواهیم همهچیز را دربارهمان بداند تا در برآوردن مبهمترین خواستههای ما هم سهیم باشد. در نتیجه، حتی بدون اینکه قبلا دربارهی خواستههای خود چیزی گفته باشیم، خود را سزاوار برخی عکسالعملها و واکنشها از سوی معشوق میدانیم. و اگر آن واکنشها ایجاد نشود، احساس میکنیم معشوق ما، بیعاطفه است. و اینگونه است که یک رابطه از بین میرود. اما میتوان این مشکلات را به راحتی حل کرد، فقط نباید فراموش کنیم که خواستههای خود را بیان کنیم. مطمئن باشید این کار جواب میدهد.
هربار که این سوال کسلکننده را میپرسیم باید منتظر شنیدن پاسخی کسلکننده نیز باشیم: “خوب بود، تو چی؟” این مکالمه به نزدیکتر شدن ما به هم کمکی نمیکند. و برعکس ممکن است رابطه را با معمولی کردن آن، خراب کنیم. سعی کنید در پایان روز چیزی دیگری از معشوق خود بپرسید. مثلا «امروز، روز جالبی سرکار بود؟»، «تازگیها اتفاق خندهداری افتاده؟»، «اخبار امروز را شنیدهای»، «چیزی توجهات را جلب کرده؟» مطمئنا از پویایی و صمیمیت مکالمات خود تعجب خواهید کرد.
از سلیقه، اولویتها و عادات معشوق خود چه میدانید؟ آیا دقیقا (نه بر پایه حدس و گمان) میدانید چه چیزی شریک زندگی شما را خوشحال میکند؟ در پرسیدن سوال در این مورد تردید نکنید. همچنین در رویدادها، موقعیتها و سرگرمیهای مختلف به واکنشهای او دقت کنید. باید برای شاد کردن محبوب خود این اطلاعات را در اختیار داشته باشید.
برای بسیاری از افراد عبارت «خواستنی بودن» به معنی چیزی است که در حوزهی خصوصیتر روابط زناشویی رخ میدهد، اما منظور ما این است که در فعالیتهای روزانه جذاب و خواستنی باشید. شاید همسرتان از آواز خواندن شما حین ظرف شستن، لذت میبرد، اما دوست ندارد وقتی ماسکِ صورت استفاده میکنید، شما را ببیند. هم شما و هم همسرتان باید مراقب واکنشهای طرف مقابل نسبت به ظاهر و رفتار خود باشید. رابطه موفق فسپس زمانی را به صحبت کردن دربارهی آنچه شما را سر شوق میآورد اختصاص دهید. یکدیگر را سرگرم و متحیر کنید و الهامبخش هم باشید.
«ده مکانی که آخر هفتههای فراموشنشدنی برای شما میسازند»، «بیست ایده رایگان که قرار ملاقات شما را بسیار رومانتیک میکند»- ایدههای موثر فراوانی را میتوانید به صورت آنلاین پیدا کنید. یا از خلاقیت خود استفاده کنید. شبی گرم و نرم در خانه همراه با پیتزا و یک فیلم خوب میتواند در انتظار شما باشد. بعد از آن یک روز عالی قایقسواری در دریاچه و یک عصر جذاب در کنسرت، میتواند ادامهی خوبی برای شب قبل باشد.
استرسها در زندگی مدرن حتی شادترین روابط را تحتتاثیر قرار میدهند. به همین دلیل است که وقتی با معشوق خود هستید باید خیلی حواستان باشد که از نگرانیها دور بمانید. سعی کنید بدون تظاهر، به آنچه شریک زندگیتان میگوید کاملا گوش کنید.رابطه موفق ، یاد بگیرید از انجام کارهای مشترک لذت ببرید. به روزمرگی معشوقتان واقعا توجه کنید. نمیتوانید مانع مشکلات مربوط به شغلتان باشید اما میتوانید به شیوهی خود قدرتی درونی برای مقابله با آنها پیدا کنید.
وقتی که هیجانات آنقدر زیاد شدهاند که هر لحظه ممکن است منفجر شوید، به خودتان بگویید پیش از آنکه تمام پلهای پشت سرت خراب شود، مشاجره را تمام کن. و بعد پیشنهاد یک وقفه بدهید. میتوانید مشاجره را ده دقیقه بعد (عصر و یا هفتهی بعد و…) ادامه دهید. این مکث، تنشهای احساسی را کاهش میدهد و باعث میشود در آرامش برای مشکل خود راه حلی پیدا کنید.
بیشتر اوقات فقط مراقبیم تا سطح بالایی از احساسات مثل رضایت و یا خشم را نشان دهیم. به عبارت دیگر، واکنش نهایی خود را نسبت به یک موضوع نشان میدهیم. رابطه موفق ،اما احساسات در سطح متوسط نیز ارزش ابراز شدن را دارند- آن دسته از احساساتی که خط فکری و احساسی شما را به شریک زندگیتان نشان میدهند. این احساسات شامل شادی/ رضایت، اعتراض/عدم رضایت/تنهایی است. احساسات عمیقتر همدلی بیشتری در پی دارند.
عذرخواهی نقش بسیار مهمی در روابط ایفا میکند، اما باید از قلب شما برآید. وقتی که باید عذرخواهی کنید، صادقانه خطای خود را بپذیرید و راهکار خود را برای جبران آن بازگو کنید. رابطه موفق ،به یاد داشته باشید که صداقت مهم است. تنها حقیقت است که باعث میشود معشوقتان شما را درک کند و عمیقا شما را ببخشد.
روابط سالم به شما امکان می دهد فردیت خود را بیان کنید (هر دو با و بدون شریک زندگی خود)، بهترین در هر دو شما را به ارمغان بیاورید و رشد را تشویق کنید. [1] به ویژه اگر شما در یک رابطه جدید هستید، بهتر است پایه و اساس یک رابطه مثبت و سالم را از ابتدا تنظیم کنید. با تنظیم تمرکز شما در رابطه با احترام و ارتباطات مفید، شما می توانید یک رابطه سالم و رضایت بخش لذت ببرید.
2,290 بازدیدمطالعه بیشتر ...زناشویی یکی از صمیمی ترین و خصوصی ترین انواع ارتباط انسانی و از نیازهای فطری بشر است . زمانیکه دو نفر ناآشنا و با سلایق مختلف کنار هم قرار می گیرند دوام و کیفیت دوستی آنها به دانش ، مهارت و هنر هر یک از آنها در تحکیم این ارتباط بستگی داردگامهایی جهت بهبود روابط و....
2,764 بازدیدمطالعه بیشتر ...کلمات کلیدی:
روابطمان چه میکنیم؟
رابطه موفق -همهچیز در زندگی بر مدار منطق است. علت، معلول را میسازد. تلاش، اهداف را محقق میکند. لاغری نتیجه نخوردن شیرینیهاست. افزایش درآمد با بهتر شدن مهارتها امکانپذیر میشود. تجربههای نو ماحصل سفر به سرزمینهای ناشناخته است. اما برای بهتر شدن سطح روابطمان چه میکنیم؟ رابطه موفق-درست است، معمولا دست روی دست میگذاریم تا بهتر شدن رابطه به خودی خود اتفاق بیفتد. اما چرا باید چنین کنیم؟ رابطه موفق-وقتی توان و اراده دارید، میتوانید بیاموزید که مهربانتر و بامحبتتر باشید. چند راهکار زیر به ما کمک میکند تا در کنار تقویت جسم به تقویت احساسات خود بپردازیم و یک رابطه ایدهآل داشته باشیم.رابطه موفق
گاهی حواسمان نیست، اما همانطور که زمان میگذرد، کمکم اشتیاق و توجه ما نسبت به هم از بین میرود. در ابتدا، رابطهی ما سرشار از درک و بخشش یکدیگر است اما با گذشت زمان این احساسات کمتر میشود. خوب، اکنون زمان آن رسیده تا این احساسات را به رابطه بازگردانیم. شروع تمام این اتفاقات را به یاد بیاورید. یادآوری خاطرات شیرین، کمک میکند تا محبوب خود را درست مانند زمانی که تازه عاشق شده بودید، ببینید.
2. رابطه موفق-خواستههایتان را بازگو کنید
هرچه رابطه طولانیتر باشد، انتظار ما از شریک زندگیمان بیشتر میشود، میخواهیم همهچیز را دربارهمان بداند تا در برآوردن مبهمترین خواستههای ما هم سهیم باشد. در نتیجه، حتی بدون اینکه قبلا دربارهی خواستههای خود چیزی گفته باشیم، خود را سزاوار برخی عکسالعملها و واکنشها از سوی معشوق میدانیم. و اگر آن واکنشها ایجاد نشود، احساس میکنیم معشوق ما، بیعاطفه است. و اینگونه است که یک رابطه از بین میرود. اما میتوان این مشکلات را به راحتی حل کرد، فقط نباید فراموش کنیم که خواستههای خود را بیان کنیم. مطمئن باشید این کار جواب میدهد.
هربار که این سوال کسلکننده را میپرسیم باید منتظر شنیدن پاسخی کسلکننده نیز باشیم: “خوب بود، تو چی؟” این مکالمه به نزدیکتر شدن ما به هم کمکی نمیکند. و برعکس ممکن است رابطه را با معمولی کردن آن، خراب کنیم. سعی کنید در پایان روز چیزی دیگری از معشوق خود بپرسید. مثلا «امروز، روز جالبی سرکار بود؟»، «تازگیها اتفاق خندهداری افتاده؟»، «اخبار امروز را شنیدهای»، «چیزی توجهات را جلب کرده؟» مطمئنا از پویایی و صمیمیت مکالمات خود تعجب خواهید کرد.
از سلیقه، اولویتها و عادات معشوق خود چه میدانید؟ آیا دقیقا (نه بر پایه حدس و گمان) میدانید چه چیزی شریک زندگی شما را خوشحال میکند؟ در پرسیدن سوال در این مورد تردید نکنید. همچنین در رویدادها، موقعیتها و سرگرمیهای مختلف به واکنشهای او دقت کنید. باید برای شاد کردن محبوب خود این اطلاعات را در اختیار داشته باشید.
برای بسیاری از افراد عبارت «خواستنی بودن» به معنی چیزی است که در حوزهی خصوصیتر روابط زناشویی رخ میدهد، اما منظور ما این است که در فعالیتهای روزانه جذاب و خواستنی باشید. شاید همسرتان از آواز خواندن شما حین ظرف شستن، لذت میبرد، اما دوست ندارد وقتی ماسکِ صورت استفاده میکنید، شما را ببیند. هم شما و هم همسرتان باید مراقب واکنشهای طرف مقابل نسبت به ظاهر و رفتار خود باشید. رابطه موفق فسپس زمانی را به صحبت کردن دربارهی آنچه شما را سر شوق میآورد اختصاص دهید. یکدیگر را سرگرم و متحیر کنید و الهامبخش هم باشید.
«ده مکانی که آخر هفتههای فراموشنشدنی برای شما میسازند»، «بیست ایده رایگان که قرار ملاقات شما را بسیار رومانتیک میکند»- ایدههای موثر فراوانی را میتوانید به صورت آنلاین پیدا کنید. یا از خلاقیت خود استفاده کنید. شبی گرم و نرم در خانه همراه با پیتزا و یک فیلم خوب میتواند در انتظار شما باشد. بعد از آن یک روز عالی قایقسواری در دریاچه و یک عصر جذاب در کنسرت، میتواند ادامهی خوبی برای شب قبل باشد.
استرسها در زندگی مدرن حتی شادترین روابط را تحتتاثیر قرار میدهند. به همین دلیل است که وقتی با معشوق خود هستید باید خیلی حواستان باشد که از نگرانیها دور بمانید. سعی کنید بدون تظاهر، به آنچه شریک زندگیتان میگوید کاملا گوش کنید.رابطه موفق ، یاد بگیرید از انجام کارهای مشترک لذت ببرید. به روزمرگی معشوقتان واقعا توجه کنید. نمیتوانید مانع مشکلات مربوط به شغلتان باشید اما میتوانید به شیوهی خود قدرتی درونی برای مقابله با آنها پیدا کنید.
وقتی که هیجانات آنقدر زیاد شدهاند که هر لحظه ممکن است منفجر شوید، به خودتان بگویید پیش از آنکه تمام پلهای پشت سرت خراب شود، مشاجره را تمام کن. و بعد پیشنهاد یک وقفه بدهید. میتوانید مشاجره را ده دقیقه بعد (عصر و یا هفتهی بعد و…) ادامه دهید. این مکث، تنشهای احساسی را کاهش میدهد و باعث میشود در آرامش برای مشکل خود راه حلی پیدا کنید.
بیشتر اوقات فقط مراقبیم تا سطح بالایی از احساسات مثل رضایت و یا خشم را نشان دهیم. به عبارت دیگر، واکنش نهایی خود را نسبت به یک موضوع نشان میدهیم. رابطه موفق ،اما احساسات در سطح متوسط نیز ارزش ابراز شدن را دارند- آن دسته از احساساتی که خط فکری و احساسی شما را به شریک زندگیتان نشان میدهند. این احساسات شامل شادی/ رضایت، اعتراض/عدم رضایت/تنهایی است. احساسات عمیقتر همدلی بیشتری در پی دارند.
عذرخواهی نقش بسیار مهمی در روابط ایفا میکند، اما باید از قلب شما برآید. وقتی که باید عذرخواهی کنید، صادقانه خطای خود را بپذیرید و راهکار خود را برای جبران آن بازگو کنید. رابطه موفق ،به یاد داشته باشید که صداقت مهم است. تنها حقیقت است که باعث میشود معشوقتان شما را درک کند و عمیقا شما را ببخشد.
روابط سالم به شما امکان می دهد فردیت خود را بیان کنید (هر دو با و بدون شریک زندگی خود)، بهترین در هر دو شما را به ارمغان بیاورید و رشد را تشویق کنید. [1] به ویژه اگر شما در یک رابطه جدید هستید، بهتر است پایه و اساس یک رابطه مثبت و سالم را از ابتدا تنظیم کنید. با تنظیم تمرکز شما در رابطه با احترام و ارتباطات مفید، شما می توانید یک رابطه سالم و رضایت بخش لذت ببرید.
2,290 بازدیدمطالعه بیشتر ...زناشویی یکی از صمیمی ترین و خصوصی ترین انواع ارتباط انسانی و از نیازهای فطری بشر است . زمانیکه دو نفر ناآشنا و با سلایق مختلف کنار هم قرار می گیرند دوام و کیفیت دوستی آنها به دانش ، مهارت و هنر هر یک از آنها در تحکیم این ارتباط بستگی داردگامهایی جهت بهبود روابط و....
2,764 بازدیدمطالعه بیشتر ...کلمات کلیدی:
روابطمان چه میکنیم؟
رابطه موفق -همهچیز در زندگی بر مدار منطق است. علت، معلول را میسازد. تلاش، اهداف را محقق میکند. لاغری نتیجه نخوردن شیرینیهاست. افزایش درآمد با بهتر شدن مهارتها امکانپذیر میشود. تجربههای نو ماحصل سفر به سرزمینهای ناشناخته است. اما برای بهتر شدن سطح روابطمان چه میکنیم؟ رابطه موفق-درست است، معمولا دست روی دست میگذاریم تا بهتر شدن رابطه به خودی خود اتفاق بیفتد. اما چرا باید چنین کنیم؟ رابطه موفق-وقتی توان و اراده دارید، میتوانید بیاموزید که مهربانتر و بامحبتتر باشید. چند راهکار زیر به ما کمک میکند تا در کنار تقویت جسم به تقویت احساسات خود بپردازیم و یک رابطه ایدهآل داشته باشیم.رابطه موفق
گاهی حواسمان نیست، اما همانطور که زمان میگذرد، کمکم اشتیاق و توجه ما نسبت به هم از بین میرود. در ابتدا، رابطهی ما سرشار از درک و بخشش یکدیگر است اما با گذشت زمان این احساسات کمتر میشود. خوب، اکنون زمان آن رسیده تا این احساسات را به رابطه بازگردانیم. شروع تمام این اتفاقات را به یاد بیاورید. یادآوری خاطرات شیرین، کمک میکند تا محبوب خود را درست مانند زمانی که تازه عاشق شده بودید، ببینید.
2. رابطه موفق-خواستههایتان را بازگو کنید
هرچه رابطه طولانیتر باشد، انتظار ما از شریک زندگیمان بیشتر میشود، میخواهیم همهچیز را دربارهمان بداند تا در برآوردن مبهمترین خواستههای ما هم سهیم باشد. در نتیجه، حتی بدون اینکه قبلا دربارهی خواستههای خود چیزی گفته باشیم، خود را سزاوار برخی عکسالعملها و واکنشها از سوی معشوق میدانیم. و اگر آن واکنشها ایجاد نشود، احساس میکنیم معشوق ما، بیعاطفه است. و اینگونه است که یک رابطه از بین میرود. اما میتوان این مشکلات را به راحتی حل کرد، فقط نباید فراموش کنیم که خواستههای خود را بیان کنیم. مطمئن باشید این کار جواب میدهد.
هربار که این سوال کسلکننده را میپرسیم باید منتظر شنیدن پاسخی کسلکننده نیز باشیم: “خوب بود، تو چی؟” این مکالمه به نزدیکتر شدن ما به هم کمکی نمیکند. و برعکس ممکن است رابطه را با معمولی کردن آن، خراب کنیم. سعی کنید در پایان روز چیزی دیگری از معشوق خود بپرسید. مثلا «امروز، روز جالبی سرکار بود؟»، «تازگیها اتفاق خندهداری افتاده؟»، «اخبار امروز را شنیدهای»، «چیزی توجهات را جلب کرده؟» مطمئنا از پویایی و صمیمیت مکالمات خود تعجب خواهید کرد.
از سلیقه، اولویتها و عادات معشوق خود چه میدانید؟ آیا دقیقا (نه بر پایه حدس و گمان) میدانید چه چیزی شریک زندگی شما را خوشحال میکند؟ در پرسیدن سوال در این مورد تردید نکنید. همچنین در رویدادها، موقعیتها و سرگرمیهای مختلف به واکنشهای او دقت کنید. باید برای شاد کردن محبوب خود این اطلاعات را در اختیار داشته باشید.
برای بسیاری از افراد عبارت «خواستنی بودن» به معنی چیزی است که در حوزهی خصوصیتر روابط زناشویی رخ میدهد، اما منظور ما این است که در فعالیتهای روزانه جذاب و خواستنی باشید. شاید همسرتان از آواز خواندن شما حین ظرف شستن، لذت میبرد، اما دوست ندارد وقتی ماسکِ صورت استفاده میکنید، شما را ببیند. هم شما و هم همسرتان باید مراقب واکنشهای طرف مقابل نسبت به ظاهر و رفتار خود باشید. رابطه موفق فسپس زمانی را به صحبت کردن دربارهی آنچه شما را سر شوق میآورد اختصاص دهید. یکدیگر را سرگرم و متحیر کنید و الهامبخش هم باشید.
«ده مکانی که آخر هفتههای فراموشنشدنی برای شما میسازند»، «بیست ایده رایگان که قرار ملاقات شما را بسیار رومانتیک میکند»- ایدههای موثر فراوانی را میتوانید به صورت آنلاین پیدا کنید. یا از خلاقیت خود استفاده کنید. شبی گرم و نرم در خانه همراه با پیتزا و یک فیلم خوب میتواند در انتظار شما باشد. بعد از آن یک روز عالی قایقسواری در دریاچه و یک عصر جذاب در کنسرت، میتواند ادامهی خوبی برای شب قبل باشد.
استرسها در زندگی مدرن حتی شادترین روابط را تحتتاثیر قرار میدهند. به همین دلیل است که وقتی با معشوق خود هستید باید خیلی حواستان باشد که از نگرانیها دور بمانید. سعی کنید بدون تظاهر، به آنچه شریک زندگیتان میگوید کاملا گوش کنید.رابطه موفق ، یاد بگیرید از انجام کارهای مشترک لذت ببرید. به روزمرگی معشوقتان واقعا توجه کنید. نمیتوانید مانع مشکلات مربوط به شغلتان باشید اما میتوانید به شیوهی خود قدرتی درونی برای مقابله با آنها پیدا کنید.
وقتی که هیجانات آنقدر زیاد شدهاند که هر لحظه ممکن است منفجر شوید، به خودتان بگویید پیش از آنکه تمام پلهای پشت سرت خراب شود، مشاجره را تمام کن. و بعد پیشنهاد یک وقفه بدهید. میتوانید مشاجره را ده دقیقه بعد (عصر و یا هفتهی بعد و…) ادامه دهید. این مکث، تنشهای احساسی را کاهش میدهد و باعث میشود در آرامش برای مشکل خود راه حلی پیدا کنید.
بیشتر اوقات فقط مراقبیم تا سطح بالایی از احساسات مثل رضایت و یا خشم را نشان دهیم. به عبارت دیگر، واکنش نهایی خود را نسبت به یک موضوع نشان میدهیم. رابطه موفق ،اما احساسات در سطح متوسط نیز ارزش ابراز شدن را دارند- آن دسته از احساساتی که خط فکری و احساسی شما را به شریک زندگیتان نشان میدهند. این احساسات شامل شادی/ رضایت، اعتراض/عدم رضایت/تنهایی است. احساسات عمیقتر همدلی بیشتری در پی دارند.
عذرخواهی نقش بسیار مهمی در روابط ایفا میکند، اما باید از قلب شما برآید. وقتی که باید عذرخواهی کنید، صادقانه خطای خود را بپذیرید و راهکار خود را برای جبران آن بازگو کنید. رابطه موفق ،به یاد داشته باشید که صداقت مهم است. تنها حقیقت است که باعث میشود معشوقتان شما را درک کند و عمیقا شما را ببخشد.
روابط سالم به شما امکان می دهد فردیت خود را بیان کنید (هر دو با و بدون شریک زندگی خود)، بهترین در هر دو شما را به ارمغان بیاورید و رشد را تشویق کنید. [1] به ویژه اگر شما در یک رابطه جدید هستید، بهتر است پایه و اساس یک رابطه مثبت و سالم را از ابتدا تنظیم کنید. با تنظیم تمرکز شما در رابطه با احترام و ارتباطات مفید، شما می توانید یک رابطه سالم و رضایت بخش لذت ببرید.
2,290 بازدیدمطالعه بیشتر ...زناشویی یکی از صمیمی ترین و خصوصی ترین انواع ارتباط انسانی و از نیازهای فطری بشر است . زمانیکه دو نفر ناآشنا و با سلایق مختلف کنار هم قرار می گیرند دوام و کیفیت دوستی آنها به دانش ، مهارت و هنر هر یک از آنها در تحکیم این ارتباط بستگی داردگامهایی جهت بهبود روابط و....
2,764 بازدیدمطالعه بیشتر ...کلمات کلیدی:
این راه موفق میشوید.
همهی پدرومادرها دلشان میخواهد بچههایشان دنبال دردسر نگردند، خوب درس بخوانند و وقتی بزرگ شدند کارهای فوقالعادهای انجام دهند. والدین بچههای موفق-اما چطور به عنوان والدین به این آرزویمان برسیم؟ اگر چه برای بزرگ کردن یک بچهی موفق دستورالعمل معینی وجود ندارد اما تحقیقات روانشناسی به عوامل معدودی اشاره دارند که پیشبینی میکنند در این راه موفق میشوید.
جای تعجب ندارد که اکثر این عوامل به پدر و مادر بستگی دارد. در ادامه به ویژگیهایی میپردازیم که پدران و مادران کودکان موفق در آن اشتراک دارند:
جولی لیثکات-هیمز (Julie Lythcott-Haims)، مشاور اسبق سال اولیهای دانشکده استنفورد و نویسندهی کتاب «چگونه یک انسان بالغ تربیت کنیم» حین یکی از برنامههای سخنرانی تدتاک (TED Talks) میگوید: «اگر بچهها ظرف نمیشویند به این معناست که شخص دیگری دارد این کار را برایشان انجام میدهد.»
او اضافه میکند: «و اینگونه است که بچهها شانه خالی کردن از انجام کارها را میآموزند؛ و از اینکه یاد بگیرند کار را باید انجام داد و هر یک از ما در بهبود نتیجهی نهایی باید سهمی داشته باشیم باز میمانند.»
لیثکات-هیمز اعتقاد دارد بچههایی که کارهای خانه را انجام میدهند در آینده به عنوان نیروی کاری شناخته میشوند که قادرند به خوبی با دیگران همکاری کند و به این دلیل که شخصا تقلا کردن را تجربه کردهاند از همدلی بالاتری برخوردار هستند و میتوانند به طور مستقل وظایفی را عهدهدار شوند.
این محقق سخن خود را به پشتوانهی بلندمدتترین «مطالعهی طولی» انجام شده تا به امروز توسط دانشگاه هاروارد بیان میکند. مطالعهی طولی نوعی تحقیق است که در آن موارد مورد مطالعه، طی زمانی طولانی به دفعات مورد بررسی قرار میگیرند.
لیثکات-هیمز میگوید:
«با وادار کردن بچهها به انجام کارهای خانه – مثل بیرون بردن زباله و شستن لباسهای خودشان – آنها متوجه میشوند که برای اینکه بخشی از زندگی باشم باید کارهای مربوط به زندگی را انجام دهم.»
محققان دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دوک بیش از 700 کودک مناطق مختلف آمریکا را از سنین مهدکودک تا 25 سالگی دنبال کردند و بین مهارتهای اجتماعی سنین مهدکودک و موفقیت آنها در دو دههی بعد، به عنوان یک بزرگسال، رابطهی همبستگی معناداری یافتند.
این مطالعه که 20 سال به طول انجامید نشان میدهد کودکانی که از شایستگی اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، یعنی میتوانستند بدون دریافت راهنمایی با همسالان خود همکاری کنند، به دیگران کمک کنند، احساسات دیگران را درک کنند و مشکلات را به تنهایی حل و فصل کنند، نسبت به کودکانی که مهارتهای اجتماعی محدودی داشتند، با احتمال بسیار بیشتری تا سن 25 سالگی یک مدرک دانشگاهی و کاری تماموقت داشتند.
والدین بچههای موفق-درمورد کسانی که مهارتهای اجتماعی محدودی داشتند احتمال بیشتری وجود داشت که دستگیر شوند، میگساری کنند و برای سکونت در اقامتگاههای عمومی ثبتنام کنند.
کریستین شوبرت (Kristin Schubert)، مدیر برنامهی موسسهی ارتقای سلامت روبرت وود جانسون که تأمین مالی انتشار این تحقیق را بر عهده داشته میگوید: «این مطالعه نشان میدهد یکی از مهمترین کارهایی که برای آماده کردن کودکان جهت داشتن آیندهای سالم میتوانیم انجام دهیم، کمک به آنها برای پرورش مهارتهای اجتماعی و احساسیشان است.»
«داشتن یا نداشتن این مهارتها از سنین پایین مشخص میکنند که یک کودک در آینده به دانشگاه راه مییابد یا به زندان و آیا جایی مشغول به کار میشود یا گرفتار اعتیاد خواهد شد.»
پروفسور نیل هَلفُن (Neal Halfon) و همکارانش از دانشگاه کالیفرنیای لوسآنجلس، با استفاده از دادههای به دست آمده از 6،600 کودک متولد سال 2001، دریافتند انتظاری که والدین از فرزندانشان دارند بر پیشرفت آنها اثر بسیار عمدهای میگذارد.
او میگوید: «به نظر میرسد بدون دخالتِ تفاوتِ موجود در درآمد و سایر داراییها، والدینی که رفتن به دانشگاه را در آیندهی فرزندانشان میبینند، به نوعی آنها را برای رسیدن به این هدف مدیریت میکنند.»
یافتههای این سنجشِ استانداردشده نشان میدهد: والدین ?57 از بچههایی که بدترین عملکرد را داشتند از آنها انتظار داشتند که در آینده به دانشگاه بروند، در حالی که از ?96 از بچههایی که بهترین عملکرد را داشتند انتظار میرفته در آینده به دانشگاه راه پیدا کنند.
این یافته با یافتهی مهم دیگری در روانشناسی به نام «اثر پیگمالیون» مطابقت دارد، که بیان میکند «آنچه فردی از دیگری انتظار دارد میتواند به عنوان یک پیشگویی خودکامبخش به حقیقت بپیوندد.»
در مورد بچهها این مسئله به این شکل خود را نشان میدهد که آنها مطابق با انتظارات والدین خود عمل خواهند کرد.
بر اساس مطالعهی دانشگاه ایلینویز بچهها در خانوادههای پرتنش، در مقایسه با خانوادههایی که افراد در آنها با یکدیگر کنار میآیند، فارغ از اینکه والدین در کنار هم زندگی کنند یا طلاق گرفته باشند، پیشرفت کمتری از خود نشان میدهند. رابرت هیوز (Robert Hughes)، پروفسور این دانشگاه همچنین اشاره میکند که برخی مطالعات نشان دادهاند بچهها در خانوادههای تکوالدِ بدون درگیری، بهتر پیشرفت میکنند تا کودکانی که در کنار هر دو والد زندگی پرتنشی را سپری میکنند.
تعارضات قبل از طلاق بر کودکان تاثیر منفی دارند در حالی که تعارضهای پس از طلاق بر روی سازگاری کودکان اثر شدیدی برجای میگذارند.
در یک مطالعه معلوم شد پس از طلاق چنانچه پدرِ فاقد حق حضانت، در ارتباط مکرر با فرزندانش باشد مادام که در این رابطه تعارضی بین والدین وجود نداشته باشد، کودکان پیشرفت بهتری از خود نشان میدهند. اما زمانی که بین والدین تعارض وجود داشته باشد، دیدار مکرر پدر با فرزندان به سازگاری پایینتر فرزندان منجر میشود.
والدین بچههای موفق-در مطالعهی دیگری بیست و چند سالههایی که در کودکی تجربه جدایی والدینشان را داشتند با گذشت ده سال هنوز دربارهی طلاق والدینشان ابراز درد و ناراحتی میکردند و از این میان آنهایی که گزارش داده بودند میان والدینشان میزان بالایی از درگیری در جریان بوده، با احتمال بسیار بیشتری امکان داشت احساس فقدان و افسوس را تجربه کنند.
تحقیقی که در سال 2014 توسط ساندرا تنگ (Sandra Tang) روانشناس دانشگاه میشیگان انجام شد مشخص کرد مادرانی که دبیرستان یا دانشگاه را به پایان رساندهاند، با احتمال بیشتری بچههایی تربیت میکنند که تحصیلات خود را به پایان برسانند. با بررسی نمونهی حاصل از یک گروه 14،000 نفری از کودکان که بین سالهای 1998 تا 2007 وارد مهدکودک شده بودند مشخص شد کودکانی که از مادران نوجوان (18 سال و جوانتر) متولد میشوند، نسبت به سایر همتایان خود احتمال کمتری دارد که دبیرستان را تمام کنند یا به دانشگاه بروند.
اشتیاق به موفقیت در والدین تا حدودی در موفقیت فرزندانشان دخیل است. در یک مطالعهی بلندمدت درباره 856 نفر از اهالی مناطق نیمهروستایی نیویورک، اریک دوبو (Eric Dubow)، روانشناس دانشگاه بولینگ گرین استیت (Bowling Green State) متوجه شد سطح تحصیلات والدین زمانی که فرزندشان 8 سال دارد به طور معناداری موفقیت تحصیلی و شغلی کودکشان در 40 سال بعد را پیشبینی میکند.
نتایج فراتحلیل انجام شده در سال 2007 با اطلاعات حاصل از 35،000 کودک پیشدبستانی از امریکا، کانادا و انگستان نشان میدهد یاد دادنِ زودهنگام مهارتهای ریاضی به کودکان میتواند در آینده به مزیت بزرگی برای آنها تبدیل شود.
گِرِگ دانکِن (Greg Duncan) محقق دانشگاه نورثوسترن (Northwestern) و یکی از نویسندگان این مقاله در مطلبی مطبوعاتی میگوید: «یکی از معماهایی که در این تحقیق حل شد، اهمیت فوقالعادهی داشتنِ مهارتهای اولیهی ریاضی بود. از جمله شروع کردن آموزشهای مدرسه با شناخت اعداد، ترتیب اعداد و سایر مفاهیم ابتدایی ریاضی.»
او اضافه میکند: «تسلط بر مهارتهای ابتدایی ریاضی نه تنها موفقیتهای فرد را در ریاضیات بلکه در زمینه خواندن نیز پیشبینی میکند.»
تحقیقی که در سال 2014 روی 243 فرد متولد شده در مناطق محروم انجام شد نشان میدهد کودکانی که در سه سال اول عمر از «مراقبت حساس» برخوردار بودند نه تنها در امتحانات تحصیلیِ زمان کودکی موفقتر عمل کردند بلکه روابط سالمتر و موفقیتهای تحصیلی بیشتری در دههی سوم عمرشان داشتند.
چنانچه در سایبلاگ (PsyBlog) آمده است، والدینی مراقبان حساس هستند که «به علامتهایی که کودک از خود بروز میدهد به سرعت و به درستی پاسخ میدهند» و «پایگاه امن»ی برای کودک خود فراهم میکنند تا با تکیه بر آن دنیا را کشف کند.
لی رِیبی (Lee Raby)، روانشناس دانشگاه مینهسوتا و از نویسندگان این مقاله در مصاحبهای میگوید: «مطالب گفته شده نشان میدهد سرمایهگذاری در رابطهی اولیه میان والدین و فرزندان منجر به نتایج درازمدتی میشود که در طی زندگی فرد بر روی هم انباشته میگردد.»
بر اساس تحقیق بریجید شولت (Brigid Schulte) که در روزنامهی واشنگتنپُست به آن اشاره شده است، ساعاتی که مادر با فرزندان خود بین سنین 3 تا 11 سالگی سپری میکند چندان پیشبینیکنندهی رفتار، بهزیستی و موفقیتهای کودک نیست. جالب اینجاست که شیوهی «مادرانگیِ فشرده» یا «مراقبت هلکوپتری» میتواند نتیجهی معکوس داشته باشد.
کِی نُمِگوچی (Kei Nomaguchi)، جامعهشناس از دانشگاه بولینگ گرین استیت و از نویسندگان این مقاله به روزنامهی پُست میگوید: «استرس مادران، به خصوص استرس ناشی از تلاش برای برقرار کردن تعادل بین انجام کار و یافتن زمانی برای گذراندن با بچهها، در حقیقت ممکن است اثر منفی روی بچهها داشته باشد.»
سرایت احساسات – این مسئله را پدیدهای روانشناختی توضیح میدهد که به موجب آن مثل گرفتن سرماخوردگی از دیگری، مردم به احساسات یکدیگر دچار میشوند. تحقیقات نشان میدهد اگر دوست شما خوشحال باشد، شادی او بر روی شما هم اثر میگذارد و اگر ناراحت باشد، این دلتنگی به شما هم منتقل خواهد شد. همینطور اگر پدر و مادری درمانده و تحلیلرفته باشند، حالت روانی آنها نیز میتواند به بچهها منتقل شود.
اگر بدانیم بچهها دربارهی منشأ موفقیت خود چگونه فکر میکنند، میتوانیم موفقیت آنها را پیشبینی کنیم. کَرول دوک (Carol Dweck)، روانشناس دانشگاه استنفورد پس از چند دهه توانست کشف کند که کودکان (و بزرگسالان) دربارهی موفقیت به دو شیوه فکر میکنند.
ماریا پاپووا (Maria Popova) در سایت همیشه عالی Brain Pickings این دو شیوهی تفکر را به صورت زیر شرح میدهد:
در «نگرش ایستا» اینطور فرض میشود که شخصیت، هوش و خلاقیت ما مواردی از پیش تعیینشده و ثابت هستند که ما به هیچ روشی قادر نیستیم آنها را تغییر دهیم، در این نگرش، موفقیت راهی برای اثبات هوش ذاتی فرد است. چرا که موفقیت میتواند برآوردی از میزان استعداد ذاتی او را در مقایسه با یک استاندارد ثابت به فرد ارائه کند. در نگرش ایستا، فرد تلاش شدید برای موفقیت و اجتناب از شکست به هر قیمت را به عنوان راهی برای حفظ احساس باهوش یا ماهر بودنِ خود انتخاب میکند.
اما در مقابل، فرد با داشتن «نگرش رشد» با چالشها شکوفا میشود و شکستها را نه به عنوان نشانهای برای هوش کم، بلکه تختهی پرشی میبیند که مشوق او برای رشد و گسترش تواناییهای حال حاضر اوست.
در هستهی این دو نگرش، تمایز اصلی این است که دربارهی تاثیر ارادهی خودتان بر شکل دادن به تواناییهایتان چه نظری دارید. این دو دیدگاه همچنین اثر قدرتمندی بر کودکان به جای میگذارند، اگر به کودکی گفته شود چون بچهی باهوشی است در امتحان عالی عمل کرده است، این جمله نگرش «ایستا» را در او شکل خواهد داد. اما اگر به او گفته شود چون تلاش کرده موفق شده، این جمله نگرش «رشد» را در او شکل میدهد.
بر اساس تحقیق دانشگاه کسبوکار هاروارد، منافع قابل توجهی برای کودکانی که مادران آنها بیرون از خانه کار میکنند وجود دارد. در این پژوهش مشخص شد دختران مادران شاغل مدت بیشتری به تحصیل ادامه میدهند، با احتمال بیشتری در سِمَتهای بالا مشغول به کار خواهند شد و به نسبت همسالان خود که مادران خانهدار داشتهاند ?23 بیشتر درآمد خواهند داشت.
پسران مادران شاغل در کارهای خانه و نگهداری از بچهها به فعالیت بیشتری گرایش دارند. در این تحقیق معلوم شد که این پسران در هفته، هفت ساعت و نیم بیشتر در نگهداری از بچهها و 25 دقیقه بیشتر برای کارهای خانه وقت صرف میکنند.
کَتلین ال. مکگین (Kathleen L. McGinn) به بیزنس اینسایدر (Business Insider) گفت: «سرمشق بودن به وسیلهی کاری که انجام میدهید، فعالیتهایی که در آن دخیل هستید و آنچه به آن باور دارید، روشی است برای اشارهی عملی به چیزی که آن را خوب میدانید.»
او معتقد است: «چیزهای بسیار کمی وجود دارد که دانشمندان هم از آنها اطلاع داشته باشند و مانند بزرگ شدن توسط یک مادر شاغل، چنین اثر واضحی بر عدم برابری جنسیتی داشته باشند.»
متاسفانه یک پنجم کودکان آمریکایی با فقر بزرگ میشوند، که این فقر قابلیتهای بالقوهی آنها را به طور جدی محدود میکند. بر اساس گفتههای شان ریردِن (Sean Reardon)، محقق دانشگاه استنفورد، «تفاوت بین موفقیتهای کودکان در خانوادههای با درآمد بالا و پایین، که در سال 2001 به دنیا آمدهاند نسبت به کسانی که 25 سال قبل به دنیا آمده بودند، 30 تا 40 درصد بیشتر است». این یعنی امروزه موفقیت کودکان بیش از گذشته تحت تاثیر طبقهی اجتماعی آنها قرار دارد.
دَن پینک نویسندهی کتاب «انگیزه» (Drive) میگوید: «هر چه درآمد والدین بالاتر باشد، نمرات آزمون نهایی دبیرستان بچهها نیز بهتر خواهد بود.»
او در وبسایت شخصی خود مینویسد: «در نبود آموزش همگانی و با وجود مداخلات آموزشی گرانقیمت، طبقهی اقتصادی-اجتماعی است که بیشترین سهم را در موفقیت و عملکرد تحصیلی فرد دارد.»
برای اولین بار با انتشار مقالهای در سال 1960 بود که دیانا بامریند (Diana Baumrinde)، محقق دانشگاه برکلی کالیفرنیا، متوجه وجود سه سبک متفاوت فرزندپروری در بین والدین شد:
آسانگیر: این والدین سعی میکنند تنبیهگر نباشند و کودک را بپذیرند. بر این اساس آنها کنترل و سختگیری خاصی بر فرزندان خود اعمال نمیکنند.
مستبدانه: این والدین سعی میکنند کودک را کنترل کرده و او را بر اساس یک سری دستورات معینِ تربیتی شکل دهند. در این روش والدین انتظار دارند کودک اجبار و دستورات آنها را بدون چون و چرا بپذیرد.
مقتدرانه: این والدین اگر چه سعی میکنند کودک را راهنمایی کنند، اما بر ایجاد رابطهی مناسب با کودک و هدایت بر اساس منطق نیز تکیه دارند. این والدین در مورد انتظاراتشان دلیل میآورند و حاضر به گفتگو هستند.
از بین این سه روش، رویکرد مقتدرانه مطلوب است. روشی که در آن کودک احترام به قانون را میآموزد، اما توسط آن سرکوب نمیشود.
در سال 2013، آنجلا داکوُرث (Angela Duckworth)، روانشناس در دانشگاه پنسیلوانیا، برای کشف یک ویژگی شخصیتی قدرتمند که باعث موفقیت میشد، جایزهی «نابغه»ی مکآرتور (MacArthur) را نصیب خود کرد. این خصوصیت «سختجان» بودن نام داشت.
داکورث سختجانی را «میل به حفظ تلاش و علاقه در مسیر رسیدن به اهداف بسیار بلندمدت» تعریف کرده است. والدین بچههای موفق-بین سختجانی با موارد زیر رابطه مستقیم وجود دارد: موفقیتهای تحصیلی، میانگین نمرات دانشجویانِ لیسانس دانشگاههای برتر امریکا، ماندگاری در دانشگاه نظامی وستپویت امریکا و رتبهی فرد در مسابقات ملی هجی کردن در امریکا.
سختجانی آموختن این نکته به بچهها است که آیندهای که قصد ساختنش را دارند، تصور کنند «و به آن تعهد داشته باشند.»
کلمات کلیدی:
این راه موفق میشوید.
همهی پدرومادرها دلشان میخواهد بچههایشان دنبال دردسر نگردند، خوب درس بخوانند و وقتی بزرگ شدند کارهای فوقالعادهای انجام دهند. والدین بچههای موفق-اما چطور به عنوان والدین به این آرزویمان برسیم؟ اگر چه برای بزرگ کردن یک بچهی موفق دستورالعمل معینی وجود ندارد اما تحقیقات روانشناسی به عوامل معدودی اشاره دارند که پیشبینی میکنند در این راه موفق میشوید.
جای تعجب ندارد که اکثر این عوامل به پدر و مادر بستگی دارد. در ادامه به ویژگیهایی میپردازیم که پدران و مادران کودکان موفق در آن اشتراک دارند:
جولی لیثکات-هیمز (Julie Lythcott-Haims)، مشاور اسبق سال اولیهای دانشکده استنفورد و نویسندهی کتاب «چگونه یک انسان بالغ تربیت کنیم» حین یکی از برنامههای سخنرانی تدتاک (TED Talks) میگوید: «اگر بچهها ظرف نمیشویند به این معناست که شخص دیگری دارد این کار را برایشان انجام میدهد.»
او اضافه میکند: «و اینگونه است که بچهها شانه خالی کردن از انجام کارها را میآموزند؛ و از اینکه یاد بگیرند کار را باید انجام داد و هر یک از ما در بهبود نتیجهی نهایی باید سهمی داشته باشیم باز میمانند.»
لیثکات-هیمز اعتقاد دارد بچههایی که کارهای خانه را انجام میدهند در آینده به عنوان نیروی کاری شناخته میشوند که قادرند به خوبی با دیگران همکاری کند و به این دلیل که شخصا تقلا کردن را تجربه کردهاند از همدلی بالاتری برخوردار هستند و میتوانند به طور مستقل وظایفی را عهدهدار شوند.
این محقق سخن خود را به پشتوانهی بلندمدتترین «مطالعهی طولی» انجام شده تا به امروز توسط دانشگاه هاروارد بیان میکند. مطالعهی طولی نوعی تحقیق است که در آن موارد مورد مطالعه، طی زمانی طولانی به دفعات مورد بررسی قرار میگیرند.
لیثکات-هیمز میگوید:
«با وادار کردن بچهها به انجام کارهای خانه – مثل بیرون بردن زباله و شستن لباسهای خودشان – آنها متوجه میشوند که برای اینکه بخشی از زندگی باشم باید کارهای مربوط به زندگی را انجام دهم.»
محققان دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دوک بیش از 700 کودک مناطق مختلف آمریکا را از سنین مهدکودک تا 25 سالگی دنبال کردند و بین مهارتهای اجتماعی سنین مهدکودک و موفقیت آنها در دو دههی بعد، به عنوان یک بزرگسال، رابطهی همبستگی معناداری یافتند.
این مطالعه که 20 سال به طول انجامید نشان میدهد کودکانی که از شایستگی اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، یعنی میتوانستند بدون دریافت راهنمایی با همسالان خود همکاری کنند، به دیگران کمک کنند، احساسات دیگران را درک کنند و مشکلات را به تنهایی حل و فصل کنند، نسبت به کودکانی که مهارتهای اجتماعی محدودی داشتند، با احتمال بسیار بیشتری تا سن 25 سالگی یک مدرک دانشگاهی و کاری تماموقت داشتند.
والدین بچههای موفق-درمورد کسانی که مهارتهای اجتماعی محدودی داشتند احتمال بیشتری وجود داشت که دستگیر شوند، میگساری کنند و برای سکونت در اقامتگاههای عمومی ثبتنام کنند.
کریستین شوبرت (Kristin Schubert)، مدیر برنامهی موسسهی ارتقای سلامت روبرت وود جانسون که تأمین مالی انتشار این تحقیق را بر عهده داشته میگوید: «این مطالعه نشان میدهد یکی از مهمترین کارهایی که برای آماده کردن کودکان جهت داشتن آیندهای سالم میتوانیم انجام دهیم، کمک به آنها برای پرورش مهارتهای اجتماعی و احساسیشان است.»
«داشتن یا نداشتن این مهارتها از سنین پایین مشخص میکنند که یک کودک در آینده به دانشگاه راه مییابد یا به زندان و آیا جایی مشغول به کار میشود یا گرفتار اعتیاد خواهد شد.»
پروفسور نیل هَلفُن (Neal Halfon) و همکارانش از دانشگاه کالیفرنیای لوسآنجلس، با استفاده از دادههای به دست آمده از 6،600 کودک متولد سال 2001، دریافتند انتظاری که والدین از فرزندانشان دارند بر پیشرفت آنها اثر بسیار عمدهای میگذارد.
او میگوید: «به نظر میرسد بدون دخالتِ تفاوتِ موجود در درآمد و سایر داراییها، والدینی که رفتن به دانشگاه را در آیندهی فرزندانشان میبینند، به نوعی آنها را برای رسیدن به این هدف مدیریت میکنند.»
یافتههای این سنجشِ استانداردشده نشان میدهد: والدین ?57 از بچههایی که بدترین عملکرد را داشتند از آنها انتظار داشتند که در آینده به دانشگاه بروند، در حالی که از ?96 از بچههایی که بهترین عملکرد را داشتند انتظار میرفته در آینده به دانشگاه راه پیدا کنند.
این یافته با یافتهی مهم دیگری در روانشناسی به نام «اثر پیگمالیون» مطابقت دارد، که بیان میکند «آنچه فردی از دیگری انتظار دارد میتواند به عنوان یک پیشگویی خودکامبخش به حقیقت بپیوندد.»
در مورد بچهها این مسئله به این شکل خود را نشان میدهد که آنها مطابق با انتظارات والدین خود عمل خواهند کرد.
بر اساس مطالعهی دانشگاه ایلینویز بچهها در خانوادههای پرتنش، در مقایسه با خانوادههایی که افراد در آنها با یکدیگر کنار میآیند، فارغ از اینکه والدین در کنار هم زندگی کنند یا طلاق گرفته باشند، پیشرفت کمتری از خود نشان میدهند. رابرت هیوز (Robert Hughes)، پروفسور این دانشگاه همچنین اشاره میکند که برخی مطالعات نشان دادهاند بچهها در خانوادههای تکوالدِ بدون درگیری، بهتر پیشرفت میکنند تا کودکانی که در کنار هر دو والد زندگی پرتنشی را سپری میکنند.
تعارضات قبل از طلاق بر کودکان تاثیر منفی دارند در حالی که تعارضهای پس از طلاق بر روی سازگاری کودکان اثر شدیدی برجای میگذارند.
در یک مطالعه معلوم شد پس از طلاق چنانچه پدرِ فاقد حق حضانت، در ارتباط مکرر با فرزندانش باشد مادام که در این رابطه تعارضی بین والدین وجود نداشته باشد، کودکان پیشرفت بهتری از خود نشان میدهند. اما زمانی که بین والدین تعارض وجود داشته باشد، دیدار مکرر پدر با فرزندان به سازگاری پایینتر فرزندان منجر میشود.
والدین بچههای موفق-در مطالعهی دیگری بیست و چند سالههایی که در کودکی تجربه جدایی والدینشان را داشتند با گذشت ده سال هنوز دربارهی طلاق والدینشان ابراز درد و ناراحتی میکردند و از این میان آنهایی که گزارش داده بودند میان والدینشان میزان بالایی از درگیری در جریان بوده، با احتمال بسیار بیشتری امکان داشت احساس فقدان و افسوس را تجربه کنند.
تحقیقی که در سال 2014 توسط ساندرا تنگ (Sandra Tang) روانشناس دانشگاه میشیگان انجام شد مشخص کرد مادرانی که دبیرستان یا دانشگاه را به پایان رساندهاند، با احتمال بیشتری بچههایی تربیت میکنند که تحصیلات خود را به پایان برسانند. با بررسی نمونهی حاصل از یک گروه 14،000 نفری از کودکان که بین سالهای 1998 تا 2007 وارد مهدکودک شده بودند مشخص شد کودکانی که از مادران نوجوان (18 سال و جوانتر) متولد میشوند، نسبت به سایر همتایان خود احتمال کمتری دارد که دبیرستان را تمام کنند یا به دانشگاه بروند.
اشتیاق به موفقیت در والدین تا حدودی در موفقیت فرزندانشان دخیل است. در یک مطالعهی بلندمدت درباره 856 نفر از اهالی مناطق نیمهروستایی نیویورک، اریک دوبو (Eric Dubow)، روانشناس دانشگاه بولینگ گرین استیت (Bowling Green State) متوجه شد سطح تحصیلات والدین زمانی که فرزندشان 8 سال دارد به طور معناداری موفقیت تحصیلی و شغلی کودکشان در 40 سال بعد را پیشبینی میکند.
نتایج فراتحلیل انجام شده در سال 2007 با اطلاعات حاصل از 35،000 کودک پیشدبستانی از امریکا، کانادا و انگستان نشان میدهد یاد دادنِ زودهنگام مهارتهای ریاضی به کودکان میتواند در آینده به مزیت بزرگی برای آنها تبدیل شود.
گِرِگ دانکِن (Greg Duncan) محقق دانشگاه نورثوسترن (Northwestern) و یکی از نویسندگان این مقاله در مطلبی مطبوعاتی میگوید: «یکی از معماهایی که در این تحقیق حل شد، اهمیت فوقالعادهی داشتنِ مهارتهای اولیهی ریاضی بود. از جمله شروع کردن آموزشهای مدرسه با شناخت اعداد، ترتیب اعداد و سایر مفاهیم ابتدایی ریاضی.»
او اضافه میکند: «تسلط بر مهارتهای ابتدایی ریاضی نه تنها موفقیتهای فرد را در ریاضیات بلکه در زمینه خواندن نیز پیشبینی میکند.»
تحقیقی که در سال 2014 روی 243 فرد متولد شده در مناطق محروم انجام شد نشان میدهد کودکانی که در سه سال اول عمر از «مراقبت حساس» برخوردار بودند نه تنها در امتحانات تحصیلیِ زمان کودکی موفقتر عمل کردند بلکه روابط سالمتر و موفقیتهای تحصیلی بیشتری در دههی سوم عمرشان داشتند.
چنانچه در سایبلاگ (PsyBlog) آمده است، والدینی مراقبان حساس هستند که «به علامتهایی که کودک از خود بروز میدهد به سرعت و به درستی پاسخ میدهند» و «پایگاه امن»ی برای کودک خود فراهم میکنند تا با تکیه بر آن دنیا را کشف کند.
لی رِیبی (Lee Raby)، روانشناس دانشگاه مینهسوتا و از نویسندگان این مقاله در مصاحبهای میگوید: «مطالب گفته شده نشان میدهد سرمایهگذاری در رابطهی اولیه میان والدین و فرزندان منجر به نتایج درازمدتی میشود که در طی زندگی فرد بر روی هم انباشته میگردد.»
بر اساس تحقیق بریجید شولت (Brigid Schulte) که در روزنامهی واشنگتنپُست به آن اشاره شده است، ساعاتی که مادر با فرزندان خود بین سنین 3 تا 11 سالگی سپری میکند چندان پیشبینیکنندهی رفتار، بهزیستی و موفقیتهای کودک نیست. جالب اینجاست که شیوهی «مادرانگیِ فشرده» یا «مراقبت هلکوپتری» میتواند نتیجهی معکوس داشته باشد.
کِی نُمِگوچی (Kei Nomaguchi)، جامعهشناس از دانشگاه بولینگ گرین استیت و از نویسندگان این مقاله به روزنامهی پُست میگوید: «استرس مادران، به خصوص استرس ناشی از تلاش برای برقرار کردن تعادل بین انجام کار و یافتن زمانی برای گذراندن با بچهها، در حقیقت ممکن است اثر منفی روی بچهها داشته باشد.»
سرایت احساسات – این مسئله را پدیدهای روانشناختی توضیح میدهد که به موجب آن مثل گرفتن سرماخوردگی از دیگری، مردم به احساسات یکدیگر دچار میشوند. تحقیقات نشان میدهد اگر دوست شما خوشحال باشد، شادی او بر روی شما هم اثر میگذارد و اگر ناراحت باشد، این دلتنگی به شما هم منتقل خواهد شد. همینطور اگر پدر و مادری درمانده و تحلیلرفته باشند، حالت روانی آنها نیز میتواند به بچهها منتقل شود.
اگر بدانیم بچهها دربارهی منشأ موفقیت خود چگونه فکر میکنند، میتوانیم موفقیت آنها را پیشبینی کنیم. کَرول دوک (Carol Dweck)، روانشناس دانشگاه استنفورد پس از چند دهه توانست کشف کند که کودکان (و بزرگسالان) دربارهی موفقیت به دو شیوه فکر میکنند.
ماریا پاپووا (Maria Popova) در سایت همیشه عالی Brain Pickings این دو شیوهی تفکر را به صورت زیر شرح میدهد:
در «نگرش ایستا» اینطور فرض میشود که شخصیت، هوش و خلاقیت ما مواردی از پیش تعیینشده و ثابت هستند که ما به هیچ روشی قادر نیستیم آنها را تغییر دهیم، در این نگرش، موفقیت راهی برای اثبات هوش ذاتی فرد است. چرا که موفقیت میتواند برآوردی از میزان استعداد ذاتی او را در مقایسه با یک استاندارد ثابت به فرد ارائه کند. در نگرش ایستا، فرد تلاش شدید برای موفقیت و اجتناب از شکست به هر قیمت را به عنوان راهی برای حفظ احساس باهوش یا ماهر بودنِ خود انتخاب میکند.
اما در مقابل، فرد با داشتن «نگرش رشد» با چالشها شکوفا میشود و شکستها را نه به عنوان نشانهای برای هوش کم، بلکه تختهی پرشی میبیند که مشوق او برای رشد و گسترش تواناییهای حال حاضر اوست.
در هستهی این دو نگرش، تمایز اصلی این است که دربارهی تاثیر ارادهی خودتان بر شکل دادن به تواناییهایتان چه نظری دارید. این دو دیدگاه همچنین اثر قدرتمندی بر کودکان به جای میگذارند، اگر به کودکی گفته شود چون بچهی باهوشی است در امتحان عالی عمل کرده است، این جمله نگرش «ایستا» را در او شکل خواهد داد. اما اگر به او گفته شود چون تلاش کرده موفق شده، این جمله نگرش «رشد» را در او شکل میدهد.
بر اساس تحقیق دانشگاه کسبوکار هاروارد، منافع قابل توجهی برای کودکانی که مادران آنها بیرون از خانه کار میکنند وجود دارد. در این پژوهش مشخص شد دختران مادران شاغل مدت بیشتری به تحصیل ادامه میدهند، با احتمال بیشتری در سِمَتهای بالا مشغول به کار خواهند شد و به نسبت همسالان خود که مادران خانهدار داشتهاند ?23 بیشتر درآمد خواهند داشت.
پسران مادران شاغل در کارهای خانه و نگهداری از بچهها به فعالیت بیشتری گرایش دارند. در این تحقیق معلوم شد که این پسران در هفته، هفت ساعت و نیم بیشتر در نگهداری از بچهها و 25 دقیقه بیشتر برای کارهای خانه وقت صرف میکنند.
کَتلین ال. مکگین (Kathleen L. McGinn) به بیزنس اینسایدر (Business Insider) گفت: «سرمشق بودن به وسیلهی کاری که انجام میدهید، فعالیتهایی که در آن دخیل هستید و آنچه به آن باور دارید، روشی است برای اشارهی عملی به چیزی که آن را خوب میدانید.»
او معتقد است: «چیزهای بسیار کمی وجود دارد که دانشمندان هم از آنها اطلاع داشته باشند و مانند بزرگ شدن توسط یک مادر شاغل، چنین اثر واضحی بر عدم برابری جنسیتی داشته باشند.»
متاسفانه یک پنجم کودکان آمریکایی با فقر بزرگ میشوند، که این فقر قابلیتهای بالقوهی آنها را به طور جدی محدود میکند. بر اساس گفتههای شان ریردِن (Sean Reardon)، محقق دانشگاه استنفورد، «تفاوت بین موفقیتهای کودکان در خانوادههای با درآمد بالا و پایین، که در سال 2001 به دنیا آمدهاند نسبت به کسانی که 25 سال قبل به دنیا آمده بودند، 30 تا 40 درصد بیشتر است». این یعنی امروزه موفقیت کودکان بیش از گذشته تحت تاثیر طبقهی اجتماعی آنها قرار دارد.
دَن پینک نویسندهی کتاب «انگیزه» (Drive) میگوید: «هر چه درآمد والدین بالاتر باشد، نمرات آزمون نهایی دبیرستان بچهها نیز بهتر خواهد بود.»
او در وبسایت شخصی خود مینویسد: «در نبود آموزش همگانی و با وجود مداخلات آموزشی گرانقیمت، طبقهی اقتصادی-اجتماعی است که بیشترین سهم را در موفقیت و عملکرد تحصیلی فرد دارد.»
برای اولین بار با انتشار مقالهای در سال 1960 بود که دیانا بامریند (Diana Baumrinde)، محقق دانشگاه برکلی کالیفرنیا، متوجه وجود سه سبک متفاوت فرزندپروری در بین والدین شد:
آسانگیر: این والدین سعی میکنند تنبیهگر نباشند و کودک را بپذیرند. بر این اساس آنها کنترل و سختگیری خاصی بر فرزندان خود اعمال نمیکنند.
مستبدانه: این والدین سعی میکنند کودک را کنترل کرده و او را بر اساس یک سری دستورات معینِ تربیتی شکل دهند. در این روش والدین انتظار دارند کودک اجبار و دستورات آنها را بدون چون و چرا بپذیرد.
مقتدرانه: این والدین اگر چه سعی میکنند کودک را راهنمایی کنند، اما بر ایجاد رابطهی مناسب با کودک و هدایت بر اساس منطق نیز تکیه دارند. این والدین در مورد انتظاراتشان دلیل میآورند و حاضر به گفتگو هستند.
از بین این سه روش، رویکرد مقتدرانه مطلوب است. روشی که در آن کودک احترام به قانون را میآموزد، اما توسط آن سرکوب نمیشود.
در سال 2013، آنجلا داکوُرث (Angela Duckworth)، روانشناس در دانشگاه پنسیلوانیا، برای کشف یک ویژگی شخصیتی قدرتمند که باعث موفقیت میشد، جایزهی «نابغه»ی مکآرتور (MacArthur) را نصیب خود کرد. این خصوصیت «سختجان» بودن نام داشت.
داکورث سختجانی را «میل به حفظ تلاش و علاقه در مسیر رسیدن به اهداف بسیار بلندمدت» تعریف کرده است. والدین بچههای موفق-بین سختجانی با موارد زیر رابطه مستقیم وجود دارد: موفقیتهای تحصیلی، میانگین نمرات دانشجویانِ لیسانس دانشگاههای برتر امریکا، ماندگاری در دانشگاه نظامی وستپویت امریکا و رتبهی فرد در مسابقات ملی هجی کردن در امریکا.
سختجانی آموختن این نکته به بچهها است که آیندهای که قصد ساختنش را دارند، تصور کنند «و به آن تعهد داشته باشند.»
کلمات کلیدی: