سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حرص دردانشمند [از بدترین چیزهاست] . [امام حسین علیه السلام]
https://keramatzade.com

عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های  اوست

عزت نفس در اسلام


قرآن کریم از نفس به عنوان بزرگترین سرمایه آدمی یاد می کند و نفس را آنقدر ارزشمند می داند که اگر معامله ای صورت گیرد, جز با پروردگار عالم این معامله نیست. به عبارت دیگر, نفس آنقدر پربهاست که نمی تواند مورد معامله قرار گیرد مگر در برابر خلاق جهان یعنی دادن نفس و گرفتن چنانکه امام صادق (ع) می فرماید: "انا من بالنفس النفسیه? البها" (بهای نفس گرانبها را پروردگارش قرار می دهم)

1- عزت نفس در قران
در چند جای قرآن تصریح شده که تمام عزت نزد خداوند است: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» (نساء، 139؛ یونس، 65؛ فاطر، 10) لذا اگر کسی به دنبال کسب عزت باشد راهی ندارد مگر این که خداوند آن را به او عطافرماید؛ و در راستای ایمان و اطاعت از خداوند است که انسان دارای عزت می شود.
در حدیثى پیامبر (ص) فرمودند: "ان ربکم یقول کل یوم: أنا العزیز، فمن أراد عز الدارین فلیطع العزیز": پروردگار شما همه روز مى‏گوید: منم عزیز؛ و هر کس عزت دو جهان خواهد باید اطاعت عزیزکند. (تفسیر نور الثقلین، ج‏4، ص 352)

عزت نفس در اسلام


اگر مى‏بینیم در بعضى از آیات قرآن "عزت" را علاوه بر خداوند، براى پیامبر(ص) و مؤمنان قرار مى‏دهد "وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ" (منافقون، 8) به خاطر آن است که آنها نیز از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کرده ‏اند، و در مسیر طاعت او گام بر می ‏دارند.

ضمنا مؤمن اجازه ندارد عزت نفس خود را جریحه دار نموده و خود را ذلیل و خوار کند. در روایت آمده: خداوند همه کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده‏ جز این که به او اجازه نداده است که خود را ذلیل و خوار کند، مگر نمى‏بینى خداوند در این باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است. سزاوار است مؤمن همیشه عزیز باشد، و ذلیل نباشد. (نورالثقلین جلد 5 صفحه 336)

در روایتی از امام حسن(ع) آمده: "و اذا اردت عزا بلا عشیرة، و هیبة بلا سلطان، فاخرج من ذل معصیة اللَّه الى عز طاعة اللَّه"؛ هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله، عزیز باشى، و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشى، از سایه ذلت معصیت خدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر! ("بحار الانوار" جلد 44، صفحه 139)



2- توصیه های امام صادق (ع) درمورد عزت نفس و سختی های زندگی

مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی اورا آزار می داد،درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد "فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و...."خلاصه در آخر کلامش از امام  صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام  (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد،مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: "آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود."

حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای وازروزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود.(شهید مطهری،داستان راستان ص17 .و  رحمتی ،محمد،گنجینه معارف ج1ص112)


3- عزت نفس در نهج البلاغه

در ضمن خطابه ای که امام علی علیه السلام به اصحابشان می فرمایند، آمده است: فَالْمَوْتُ فی حَیاتِکُمْ مَقْهورینَ وَالْحَیاةُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ؛[4] مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید وزندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید.

در این سخن امام مسئله عزت نفس و قاهریت و سیادت آنقدر ارزش والایی دارد که اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد؛ اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند و اگر نباشد حرکتکردن روی زمین حیات نیست.

همچنین جمله دوم از حِکَم چنین است: اَزْری بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، یعنی آن کسی که طمع را شعار خود قرار داده، حقارت به نفس خود وارد کرده است.

شهید مطهری در مورد این حکمت می گویند: اینجا طمع به این جهت محکوم شده است که انسان را خوار می کند. مبنای این خُلق پلید، حقارت نفس ذکر شده. وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ. شرعامکروه است که انسان اگر گرفتاری و ابتلایی دارد پیش هر کس که رسید بگوید، چون این امر آدمی را حقیر می کند.

و در حکمت 396 آمده است: اَلْمَنِیَّةُ وَلاَ الدَّنِیَّةُ وَالتَّقَلُّلُ وَلاَ التَّوَسُّلُ؛[5] مرگ و نه پستی و قناعت به کم نه دست درازی پیش دیگران.

این داستان، حدیث است که حضرت امیر از جلو دکان قصابی می گذشتند. قصاب گفت: گوشتهای خوبی آورده ام. حضرت فرمودند: الآن پول ندارم که بخرم. گفت: من صبر می کنم. حضرت فرمودند:من به شکمم می گویم که صبر کند.

 

مشاهده لینک pdf مقاله:عزت نفس از دیدگاه اسلام

مطالب مرتبط


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/23:: 11:21 صبح     |     () نظر

عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های  اوست

عزت نفس در اسلام


قرآن کریم از نفس به عنوان بزرگترین سرمایه آدمی یاد می کند و نفس را آنقدر ارزشمند می داند که اگر معامله ای صورت گیرد, جز با پروردگار عالم این معامله نیست. به عبارت دیگر, نفس آنقدر پربهاست که نمی تواند مورد معامله قرار گیرد مگر در برابر خلاق جهان یعنی دادن نفس و گرفتن چنانکه امام صادق (ع) می فرماید: "انا من بالنفس النفسیه? البها" (بهای نفس گرانبها را پروردگارش قرار می دهم)

1- عزت نفس در قران
در چند جای قرآن تصریح شده که تمام عزت نزد خداوند است: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» (نساء، 139؛ یونس، 65؛ فاطر، 10) لذا اگر کسی به دنبال کسب عزت باشد راهی ندارد مگر این که خداوند آن را به او عطافرماید؛ و در راستای ایمان و اطاعت از خداوند است که انسان دارای عزت می شود.
در حدیثى پیامبر (ص) فرمودند: "ان ربکم یقول کل یوم: أنا العزیز، فمن أراد عز الدارین فلیطع العزیز": پروردگار شما همه روز مى‏گوید: منم عزیز؛ و هر کس عزت دو جهان خواهد باید اطاعت عزیزکند. (تفسیر نور الثقلین، ج‏4، ص 352)

عزت نفس در اسلام


اگر مى‏بینیم در بعضى از آیات قرآن "عزت" را علاوه بر خداوند، براى پیامبر(ص) و مؤمنان قرار مى‏دهد "وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ" (منافقون، 8) به خاطر آن است که آنها نیز از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کرده ‏اند، و در مسیر طاعت او گام بر می ‏دارند.

ضمنا مؤمن اجازه ندارد عزت نفس خود را جریحه دار نموده و خود را ذلیل و خوار کند. در روایت آمده: خداوند همه کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده‏ جز این که به او اجازه نداده است که خود را ذلیل و خوار کند، مگر نمى‏بینى خداوند در این باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است. سزاوار است مؤمن همیشه عزیز باشد، و ذلیل نباشد. (نورالثقلین جلد 5 صفحه 336)

در روایتی از امام حسن(ع) آمده: "و اذا اردت عزا بلا عشیرة، و هیبة بلا سلطان، فاخرج من ذل معصیة اللَّه الى عز طاعة اللَّه"؛ هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله، عزیز باشى، و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشى، از سایه ذلت معصیت خدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر! ("بحار الانوار" جلد 44، صفحه 139)



2- توصیه های امام صادق (ع) درمورد عزت نفس و سختی های زندگی

مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی اورا آزار می داد،درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد "فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و...."خلاصه در آخر کلامش از امام  صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام  (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد،مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: "آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود."

حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای وازروزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود.(شهید مطهری،داستان راستان ص17 .و  رحمتی ،محمد،گنجینه معارف ج1ص112)


3- عزت نفس در نهج البلاغه

در ضمن خطابه ای که امام علی علیه السلام به اصحابشان می فرمایند، آمده است: فَالْمَوْتُ فی حَیاتِکُمْ مَقْهورینَ وَالْحَیاةُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ؛[4] مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید وزندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید.

در این سخن امام مسئله عزت نفس و قاهریت و سیادت آنقدر ارزش والایی دارد که اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد؛ اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند و اگر نباشد حرکتکردن روی زمین حیات نیست.

همچنین جمله دوم از حِکَم چنین است: اَزْری بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، یعنی آن کسی که طمع را شعار خود قرار داده، حقارت به نفس خود وارد کرده است.

شهید مطهری در مورد این حکمت می گویند: اینجا طمع به این جهت محکوم شده است که انسان را خوار می کند. مبنای این خُلق پلید، حقارت نفس ذکر شده. وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ. شرعامکروه است که انسان اگر گرفتاری و ابتلایی دارد پیش هر کس که رسید بگوید، چون این امر آدمی را حقیر می کند.

و در حکمت 396 آمده است: اَلْمَنِیَّةُ وَلاَ الدَّنِیَّةُ وَالتَّقَلُّلُ وَلاَ التَّوَسُّلُ؛[5] مرگ و نه پستی و قناعت به کم نه دست درازی پیش دیگران.

این داستان، حدیث است که حضرت امیر از جلو دکان قصابی می گذشتند. قصاب گفت: گوشتهای خوبی آورده ام. حضرت فرمودند: الآن پول ندارم که بخرم. گفت: من صبر می کنم. حضرت فرمودند:من به شکمم می گویم که صبر کند.

 

مشاهده لینک pdf مقاله:عزت نفس از دیدگاه اسلام

مطالب مرتبط


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/23:: 11:21 صبح     |     () نظر

عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های  اوست

عزت نفس در اسلام


قرآن کریم از نفس به عنوان بزرگترین سرمایه آدمی یاد می کند و نفس را آنقدر ارزشمند می داند که اگر معامله ای صورت گیرد, جز با پروردگار عالم این معامله نیست. به عبارت دیگر, نفس آنقدر پربهاست که نمی تواند مورد معامله قرار گیرد مگر در برابر خلاق جهان یعنی دادن نفس و گرفتن چنانکه امام صادق (ع) می فرماید: "انا من بالنفس النفسیه? البها" (بهای نفس گرانبها را پروردگارش قرار می دهم)

1- عزت نفس در قران
در چند جای قرآن تصریح شده که تمام عزت نزد خداوند است: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» (نساء، 139؛ یونس، 65؛ فاطر، 10) لذا اگر کسی به دنبال کسب عزت باشد راهی ندارد مگر این که خداوند آن را به او عطافرماید؛ و در راستای ایمان و اطاعت از خداوند است که انسان دارای عزت می شود.
در حدیثى پیامبر (ص) فرمودند: "ان ربکم یقول کل یوم: أنا العزیز، فمن أراد عز الدارین فلیطع العزیز": پروردگار شما همه روز مى‏گوید: منم عزیز؛ و هر کس عزت دو جهان خواهد باید اطاعت عزیزکند. (تفسیر نور الثقلین، ج‏4، ص 352)

عزت نفس در اسلام


اگر مى‏بینیم در بعضى از آیات قرآن "عزت" را علاوه بر خداوند، براى پیامبر(ص) و مؤمنان قرار مى‏دهد "وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ" (منافقون، 8) به خاطر آن است که آنها نیز از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کرده ‏اند، و در مسیر طاعت او گام بر می ‏دارند.

ضمنا مؤمن اجازه ندارد عزت نفس خود را جریحه دار نموده و خود را ذلیل و خوار کند. در روایت آمده: خداوند همه کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده‏ جز این که به او اجازه نداده است که خود را ذلیل و خوار کند، مگر نمى‏بینى خداوند در این باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است. سزاوار است مؤمن همیشه عزیز باشد، و ذلیل نباشد. (نورالثقلین جلد 5 صفحه 336)

در روایتی از امام حسن(ع) آمده: "و اذا اردت عزا بلا عشیرة، و هیبة بلا سلطان، فاخرج من ذل معصیة اللَّه الى عز طاعة اللَّه"؛ هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله، عزیز باشى، و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشى، از سایه ذلت معصیت خدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر! ("بحار الانوار" جلد 44، صفحه 139)



2- توصیه های امام صادق (ع) درمورد عزت نفس و سختی های زندگی

مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی اورا آزار می داد،درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد "فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و...."خلاصه در آخر کلامش از امام  صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام  (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد،مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: "آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود."

حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای وازروزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود.(شهید مطهری،داستان راستان ص17 .و  رحمتی ،محمد،گنجینه معارف ج1ص112)


3- عزت نفس در نهج البلاغه

در ضمن خطابه ای که امام علی علیه السلام به اصحابشان می فرمایند، آمده است: فَالْمَوْتُ فی حَیاتِکُمْ مَقْهورینَ وَالْحَیاةُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ؛[4] مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید وزندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید.

در این سخن امام مسئله عزت نفس و قاهریت و سیادت آنقدر ارزش والایی دارد که اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد؛ اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند و اگر نباشد حرکتکردن روی زمین حیات نیست.

همچنین جمله دوم از حِکَم چنین است: اَزْری بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، یعنی آن کسی که طمع را شعار خود قرار داده، حقارت به نفس خود وارد کرده است.

شهید مطهری در مورد این حکمت می گویند: اینجا طمع به این جهت محکوم شده است که انسان را خوار می کند. مبنای این خُلق پلید، حقارت نفس ذکر شده. وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ. شرعامکروه است که انسان اگر گرفتاری و ابتلایی دارد پیش هر کس که رسید بگوید، چون این امر آدمی را حقیر می کند.

و در حکمت 396 آمده است: اَلْمَنِیَّةُ وَلاَ الدَّنِیَّةُ وَالتَّقَلُّلُ وَلاَ التَّوَسُّلُ؛[5] مرگ و نه پستی و قناعت به کم نه دست درازی پیش دیگران.

این داستان، حدیث است که حضرت امیر از جلو دکان قصابی می گذشتند. قصاب گفت: گوشتهای خوبی آورده ام. حضرت فرمودند: الآن پول ندارم که بخرم. گفت: من صبر می کنم. حضرت فرمودند:من به شکمم می گویم که صبر کند.

 

مشاهده لینک pdf مقاله:عزت نفس از دیدگاه اسلام

مطالب مرتبط


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/23:: 11:21 صبح     |     () نظر

عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های  اوست

عزت نفس در اسلام


قرآن کریم از نفس به عنوان بزرگترین سرمایه آدمی یاد می کند و نفس را آنقدر ارزشمند می داند که اگر معامله ای صورت گیرد, جز با پروردگار عالم این معامله نیست. به عبارت دیگر, نفس آنقدر پربهاست که نمی تواند مورد معامله قرار گیرد مگر در برابر خلاق جهان یعنی دادن نفس و گرفتن چنانکه امام صادق (ع) می فرماید: "انا من بالنفس النفسیه? البها" (بهای نفس گرانبها را پروردگارش قرار می دهم)

1- عزت نفس در قران
در چند جای قرآن تصریح شده که تمام عزت نزد خداوند است: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» (نساء، 139؛ یونس، 65؛ فاطر، 10) لذا اگر کسی به دنبال کسب عزت باشد راهی ندارد مگر این که خداوند آن را به او عطافرماید؛ و در راستای ایمان و اطاعت از خداوند است که انسان دارای عزت می شود.
در حدیثى پیامبر (ص) فرمودند: "ان ربکم یقول کل یوم: أنا العزیز، فمن أراد عز الدارین فلیطع العزیز": پروردگار شما همه روز مى‏گوید: منم عزیز؛ و هر کس عزت دو جهان خواهد باید اطاعت عزیزکند. (تفسیر نور الثقلین، ج‏4، ص 352)

عزت نفس در اسلام


اگر مى‏بینیم در بعضى از آیات قرآن "عزت" را علاوه بر خداوند، براى پیامبر(ص) و مؤمنان قرار مى‏دهد "وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ" (منافقون، 8) به خاطر آن است که آنها نیز از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کرده ‏اند، و در مسیر طاعت او گام بر می ‏دارند.

ضمنا مؤمن اجازه ندارد عزت نفس خود را جریحه دار نموده و خود را ذلیل و خوار کند. در روایت آمده: خداوند همه کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده‏ جز این که به او اجازه نداده است که خود را ذلیل و خوار کند، مگر نمى‏بینى خداوند در این باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است. سزاوار است مؤمن همیشه عزیز باشد، و ذلیل نباشد. (نورالثقلین جلد 5 صفحه 336)

در روایتی از امام حسن(ع) آمده: "و اذا اردت عزا بلا عشیرة، و هیبة بلا سلطان، فاخرج من ذل معصیة اللَّه الى عز طاعة اللَّه"؛ هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله، عزیز باشى، و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشى، از سایه ذلت معصیت خدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر! ("بحار الانوار" جلد 44، صفحه 139)



2- توصیه های امام صادق (ع) درمورد عزت نفس و سختی های زندگی

مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی اورا آزار می داد،درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد "فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و...."خلاصه در آخر کلامش از امام  صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام  (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد،مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: "آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود."

حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای وازروزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود.(شهید مطهری،داستان راستان ص17 .و  رحمتی ،محمد،گنجینه معارف ج1ص112)


3- عزت نفس در نهج البلاغه

در ضمن خطابه ای که امام علی علیه السلام به اصحابشان می فرمایند، آمده است: فَالْمَوْتُ فی حَیاتِکُمْ مَقْهورینَ وَالْحَیاةُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ؛[4] مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید وزندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید.

در این سخن امام مسئله عزت نفس و قاهریت و سیادت آنقدر ارزش والایی دارد که اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد؛ اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند و اگر نباشد حرکتکردن روی زمین حیات نیست.

همچنین جمله دوم از حِکَم چنین است: اَزْری بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، یعنی آن کسی که طمع را شعار خود قرار داده، حقارت به نفس خود وارد کرده است.

شهید مطهری در مورد این حکمت می گویند: اینجا طمع به این جهت محکوم شده است که انسان را خوار می کند. مبنای این خُلق پلید، حقارت نفس ذکر شده. وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ. شرعامکروه است که انسان اگر گرفتاری و ابتلایی دارد پیش هر کس که رسید بگوید، چون این امر آدمی را حقیر می کند.

و در حکمت 396 آمده است: اَلْمَنِیَّةُ وَلاَ الدَّنِیَّةُ وَالتَّقَلُّلُ وَلاَ التَّوَسُّلُ؛[5] مرگ و نه پستی و قناعت به کم نه دست درازی پیش دیگران.

این داستان، حدیث است که حضرت امیر از جلو دکان قصابی می گذشتند. قصاب گفت: گوشتهای خوبی آورده ام. حضرت فرمودند: الآن پول ندارم که بخرم. گفت: من صبر می کنم. حضرت فرمودند:من به شکمم می گویم که صبر کند.

 

مشاهده لینک pdf مقاله:عزت نفس از دیدگاه اسلام

مطالب مرتبط


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/23:: 11:21 صبح     |     () نظر


1-تعریف روانشناسی شخصیت:


اصطلاحی در روانشناسی شخصیت برای توصیف خصوصیات منحصر به فرد انسان ها توصیف شخصیت شامل قضاوت درباره ی ماهیت حقیقی شخص و تفاوت های او با دیگران است. منحصر به فرد بودن شخص معلول گرایشات زیست شناختی و آموزه ها وتجربه های اجتماعی و فرهنگی وی می باشد.


2-روانشناسی شخصیت-هر کسی شخصیت خاص دارد 

هر کس شخصیتی دارد، و شخصیت شما به تعیین محدودیت های موفقیت، خوشی و خرسندی در زندگی شما کمک می کند. ما درباره ی روانشناسی شخصیت صحبت می کنیم، و اگر بگوییم که شخصیت شما یکی از مهم ترین موهبت های شماست گزافه گویی نکرده ایم. روانشناسی شخصیت شما تا حال هم به شکل گیری بسیاری از جنبه های زندگی شما کمک کرده است و در آینده نیز به همین کار ادامه می دهد. همه ی چیز هایی را که تاکنون به دست آورده ایم، تمام چیز هایی را که انتظار دارید در شغل خود به دست آورید، خواه همسر یا والد خوبی باشید و حتی حالت سالمتی عمومی شما می تواند تحت تاثیر شخصیت شما و شخصیت های افرادی که با آن ها تأمل دارید قرار گیرد.


3- روانشناسی شخصیت و ریشه های کیهانی انسان:

 

روانشناسی-شخصیت

روانشناسی شخصیت -که هستیم؟(( از پرسش )) کجا هستیم، از کجا می آییم، به کجا می رویم؟ (( جدایی‌ناپذیر است. شناخت انسان جدا کردن او از هستی نیست، بلکه جستجوی جایگاه او در هستی است. پیش از این پاسکال به درستی ما را میان دو بی نهایت قرار داد، دو بی نهایتی که در سده ی بیست، با پیشرفت میکروفیزیک و اختر فیزیک، به سادگی ثابت شده است. پاسکال با نوشتن این جمله که ))خوب است بینشمان را فراتر از سپهر قابل تصورمان رشد دهیم، ما تنها اتم هایی را به هزینه ی واقعیت اشیا می آفرینیم((، می توانست کوچکی وحشتناک ما را حدس بزن.

مقاله مرتبط:معنویت درمانی

4- روانشناسی شخصیت -شخصیت سالم، رشد و تحول افراد خود شکوفا: 

افراد خود شکوفا ورای کوشیدن یا خواستن چیزی هستند که نیاز به برآورده کردن یک کمبود را یرآورده می کنند. همه ی کمبود های آن ها از طریق ارضای نیاز های سطح پایین تر برآورده شده است. روانشناسی شخصیت-افراد خودشکوفا دیگر بر اساس ارضای نیاز های پایین تر در حال شدن نیستند. اکنون آنان در حالتی از شدن هستند که خودانگیخته و طبیعی است و با خوشنودی انسانیت کامل خود را نمایان می کنند.


5-روانشناسی شخصیت-نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت

وراثت به منزله مواد خام شخصیت است. این مواد به اشکال مختلف شکل می‌پذیرند. روانشناسی شخصیت-بعضی از همانندیهای موجود در شخصیت و فرهنگ انسان ناشی از وراثت است، مثلا هر گروه انسانی ، مجموعه نیازها و قابلیتهای زیستی مشترک و یکسانی به ارث می‌برد. این نیازها ، شامل اکسیژن ، غذا ، آب ، استراحت ، فعالیت ، خواب ، پرهیز از شرایط هولناک و اجتناب از درد و نظایر آن است. 


6-روانشناسی شخصیت-اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت

محیط طبیعی نیز بر شخصیت تأثیر می‌گذارد، زیرا افراد تا حد وسیعی سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیط می‌گیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، و در محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه می‌شوند. روانشناسی شخصیت


7-روانشناسی شخصیت-رابطه فرهنگ و شخصیت

بعضی از تجربه‌های فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربه‌های اجتماعی مشترک بین اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید می‌آید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحاً شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیتاساسی (Basic Personality) یا رفتار اجتماعی (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده می‌شود.روانشناسی شخصیت- این مفاهیم به ویژگی‌های فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آن‌ها سهیم‌اند، اشاره می‌کنند. 

 

روانشاسی-شخصیت


8-روانشناسی شخصیت-نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد

کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا می‌آید. با اخذ و کسب مجموعه‌ای از نگرش‌ها و ارزش‌ها ، تمایلات و بیزاری‌ها ، هدف‌ها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل می‌شود. همه این ویژگی‌ها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست می‌آورد. روانشناسی شخصیت-این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر می‌دهد. به عبارت دقیق‌تر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را می‌آموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بی‌همتا می‌سازد، پدید می‌آید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار می‌رود.

نکات:
روانشناسی شخصیت مجموع کیفیت های موروثی و اکتسابی است که خصوصیات فرد بوده و او را منحصر به فرد می کند. شخصیت هر انسان همان چیزی است که رفتار او را شکل و جهت می بخشد، شاید بتوان این تعریف کلی از روانشناسی شخصیت را از دیدگاه قرآن کریم به حساب آوریم، این مطلب را از سوره ی مبارکه ی »اسراء« آیه ی 34 استنباط می کنیم: » قُل کُلُّ یَعمَلُ عَلَی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُم أعلَمُ بِمَن هُوَ أهدَی سَبِیالً « » بگو هر کس بر حسب ساختار )روانی و بدنی( خود عمل می کند و پروردگار شما به هر که راه یافته تر باشد داناتر است «.

 

 

مشاهده لینک pdf مقاله:روانشناسی شخصیت

مطالب مرتبط


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمدرضا کرامت 97/7/23:: 11:11 صبح     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >