
در این نوشته قصد داریم ببینیم که ما چگونه میتوانیم میلیاردر شویم.
در سال 1916 میلادی جان دی راکفلر، پدر صنعت نفت، به اولین میلیاردر جهان تبدیل شد. تقریبا یک قرن بعد و در سال 2015، طبق گزارش فوربز 536میلیاردر از مجموع 1826 میلیاردر در سراسر جهان، آمریکایی بودند. در حقیقت شاید این تعداد کم هم باشد. با توجه به برآوردهای مرکز آمار ولس ایکس، در سال 2014، در مجموع 2325 میلیاردر در سراسر جهان وجود داشتند که از این تعداد، 609 نفر آمریکایی بودند.
در این نوشته قصد داریم ببینیم که ما چگونه میتوانیم میلیاردر شویم.
شناخت میلیاردرها از افرادی که ثروتِ صرفا قابل توجهی دارند، میتواند دشوار باشد؛ زیرا وقتی پای صحبت علنی دربارهی ثروتشان جلو میآید، بسیاری از آنها محتاط میشوند. برای خیلی از آنها هم افزایش ثروت هدف اصلی نبوده، بلکه این ثروت فقط محصول جانبی فعالیتهای کسبوکارشان بوده است. دونالد ترامپ که غول املاک و مستغلات محسوب میشد و در فهرست سال 2015 میلیاردرهای فوربز مقام 405 را داشت و البته چند هفتهای است که مردم سراسر دنیا حداقل با چهره و تصمیمات پرسروصدایش به خوبی آشنا شدهاند، در کتاب خود با عنوان Trump: The Art of the Deal میگویدپول هرگز انگیزهی بزرگی برایش نبوده است، فقط راهی بوده برای محاسبهی امتیازها. او میگوید: «هیجان واقعی، در خودِ بازی است».
بر اساس مدارک ادارهی آمار ایالات متحده، سال 1916، در میان حدود 102 میلیون نفر جمعیت ایالات متحده، راکفلر تنها میلیاردر بود. امروزه جمعیت این کشور 320 میلیون نفر است و به ازای هر 600 هزار نفر، یک میلیاردر دارد. با فرض اینکه تعداد میلیاردرهای آمریکایی با سرعت 6?49 درصد به طور سالانه افزایش خواهد یافت، تا سال 2050 میلادی، بیش از 4800 میلیاردر آمریکایی وجود خواهند داشت؛ یعنی به ازای هر 91 هزار نفر، یک میلیاردر؛ آن هم با توجه به پیشبینی مجموع جمعیت 439 میلیون نفری برای کل ایالات متحده در آن سال.
رؤیای تبدیل شدن به میلیاردر در ایالات متحده، مانند گذشتهها، چندان دور از ذهن نیست. اما برای ما هم که در ایران زندگی میکنیم، درسهای بسیاری در این فرایند نهفته است. از شما میخواهم این مقاله را تا پایان دنبال کنید.
کلمات کلیدی:
روزی فیلسوفی آلمانی که به بدبینی مشهور بود، کتابی در باب بررسی مسئلهی «خوشبختی» نوشت که شامل توصیههای بسیار حکیمانهای برای در پیش گرفتن یک زندگی سعادتمندانه بود. بسیاری از نویسندگان، او را پیش از نیچه و فروید، بنیانگذار روانشناسی مدرن میدانند. او کسی نیست جز آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم که به «فیلسوف بدبین» نیز معروف است. این شهرت از آنجا ناشی شده است که او معتقد بود «تفکر، آگاهی و عقل جوهر اصلی انسان نیست.» از نظر شوپنهاور عقل و شعور فقط لایهی سطحی وجود ما را تشکیل میدهند و در واقع، افکار ما از عمق وجود و تحت تأثیر انگیزهها و خواهشهای ما به وجود میآیند. این نگرش، اساس ایدهای است که روانشناسی فروید بر آن بنا شده است، اینکه تمام رفتارهای ما تحت تأثیر نیروی غریزهی ما هستند.
شوپنهاور این نیرویِ هدایتکنندهی تمامی افکار و رفتارهای ما را، «اراده» مینامد. اراده، نیرویی کور و ناآگاه است که همواره با تولید امیال بیپایان ما را به بازی میگیرد. بنابراین از نظر شوپنهاور اگر تنها به امیال و خواهشهای متا?ثر از ارادهی خود تن در دهیم، هرگز به سعادت و آرامش دست نمییابیم. پس چگونه میتوانیم به سعادت و خوشبختی دست یابیم؟
فیلسوف ما، پاسخ خود را در کتابی خواندنی با عنوان «در باب حکمت زندگی» عرضه کرده است. او در کهنسالی و اوج پختگیِ فلسفی، تجربیات و دانش خود را دربارهی زندگی سعادتمندانه با بیانی ظریف، فصیح و طنزآمیز در این کتاب خلاصه کرده است. اما چگونه ممکن است که فیلسوفی بدبین، کتابی درمورد رازهای خوشبختی بنویسد؟ در ادامه به این پرسش پاسخ خواهیم داد و سه عامل مو?ثر در خوشبختی بشر را از دیدگاه او، بررسی خواهیم کرد.
«آیا میدانید که تابستان امسال تا چه اندازه برایم پرارزش بود؟ این ایام را با شیفتگی به شوپنهاور و لذتهای روحی فراوان گذراندم، که پیش از آن هرگز نمیشناختم… ممکن است روزی نظرم تغییر کند، اما به هر حال اکنون یقین دارم که شوپنهاور نابغهترینِ انسانهاست.»
لئو تولستوی، در نامهای به یکی از دوستان خود در سال 1869
شوپنهاور امکان سعادت و خوشبختی به مفهوم مثبت آن را نفی میکند. از نظر او «جهان محنتکدهای است که در آن شر بر خیر غلبه دارد. زندگی انسانِ عادی، وضعیتی اسفناک است که در میان دو قطب نوسان میکند: یکسو رنج روحی، درد جسمانی و نیاز قرار دارد که آدمی برای رهایی از اینها میکوشد و هنگامی که خلاصی یافت و به فراغت رسید، در قطب دیگر دچار ملال و بیحوصلگی میگردد و برای رهایی از این وضع به هر وسیلهای متوسل میشود، تا خلأ درونی خود را فراموش کند.» با این نگاه بدبینانهای که شوپنهاور دارد به همان سؤال میرسیم که چطور او به تألیف کتاب راهنمایی برای زندگی سعادتمند پرداخته است؟ پاسخ این است که او ضمن حفظ بدبینی و با ترک موقت جایگاه فلسفی خود، سعی دارد تا از دیدگاه فردی عادی، در جهان سراسر درد و رنجی که ناگزیر باید در آن زیست، به بررسی امکانات و دورنمای زندگی سعادتمندانه در وضع موجود بپردازد. منظور او از کتاب «در باب حکمت زندگی» ارائهی نوعی هنر زیستن است. این هنر یعنی زندگی را بهگونهای سروسامان دهیم که درحد امکان دلپذیر و همراه با سعادت وخوشبختی باشد.
شوپنهاور معتقد است که سه عامل سرنوشت انسانها را رقم خواهند زد:
تفاوت درمورد آنچه هستیم، تفاوتهایی است که طبیعت میان انسانها ایجاد کرده است و به همین دلیل تأثیر آنها بر خوشبختی یا شوربختی انسان عمیقتر و اساسیتر از تأثیر تفاوتهایی است که توسط خود انسانها تعیین میشوند. تفاوت مابین امتیازاتی واقعی همچون بزرگی روح، مناعت طبع، خوشقلبی و شوخطبعی با امتیازهایی از قبیل شأن، مقام، اصل و نسب، ثروت، دارایی و مشابه اینها، مانند تفاوت میان پادشاه واقعی و هنرپیشهای است که نقش پادشاه را در صحنهی تئاتر بازی میکند.
عنصر اساسی برای خوشی آدمی، آن چیزی است که در خود اوست یا در وجودش جریان دارد. به این دلیل که منشأ مستقیم خرسندی یا ناخرسندی او که در ابتدا از احساس، خواست و تفکر او ناشی میشود، در درون اوست، حال آنکه هر آنچه که بیرون از او قرار دارد فقط بهصورت غیرمستقیم بر او تأثیر میگذارد. از این روست که وقایع یا روابط بیرونی یکسان، بر هر شخص تأثیر کاملا متفاوتی دارند و آدمها حتی در محیطی یکسان، در جهانهای متفاوتی زندگی میکنند. به این دلیل که انسان فقط تصورات، احساسات و ارادهی خود را بهطور بیواسطه درک میکند و عوامل بیرونی فقط از طریق اینها بر او تأثیر میگذارند. پس آنچه در درون داریم، نقشی بیبدیل در خوشبختی یا شوربختی ما دارد.
«زخمهایی که از درون بر سعادت ما وارد میشوند، بسیار عمیقتر از زخمهایی است که از بیرون میرسند.»
متودوروس
جهانی که هر شخص در آن زندگی میکند، عمیقا به شیوهی نگرش خود او وابسته است و از این رو به تفاوت ذهنی افراد بستگی دارد؛ و متناسب با این تفاوت؛ فقیر، پوچ، سطحی یا غنی، جالبتوجه و پرمعنا میگردد. مثلاً بعضیها به علت اتفاقات جالبی که در زندگی کسی رخ داده است، بر او رشک میبرند، اما درواقع باید بر نحوهی ادراک او حسرت برند که به آن رویدادها چنان اهمیتی داده و به شیوهای به آنها نگریسته است که توصیفش توجه آدمی را جلب میکند.
میتوانیم این تفاوت در نوع نگاه به وقایعِ روزمره را بهطور ویژهای در هنرمندان و شعرا ببینیم. حتما تاکنون بارها و بارها جویبار و رود را دیدهاید، چه حسی نسبت به آن داشتید؟ چه چیزی را برای شما تداعی میکرد؟ آیا فقط آبی را دیدید که در جریان است؟ آیا دستی در آن فرو بردید و آبی به صورت زدید؟ و …؟ حالا ببینیم که یک هنرمند ممکن است چه نگاهی به جویبار و رود داشته باشد:
حافظ: «بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین.»
سهراب سپهری: «آب را گل نکنیم، در فرودست انگار کفتری میخورد آب.»
فروغ فرخزاد: «هیچکس در جوی حقیری که به مردابی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد.»
عباس کیارستمی: «هیچکس نمیداند جوی باریکی که جاری میشود از دل چشمهای خُرد، قصد دریا دارد.»
شوپنهاور میگوید؛ رویدادی که ذهنی پرمایه را بهشدت به خود جلب میکند، در ادراک ذهن تیرهی فرد عادی، چیزی جز صحنهای پوچ از زندگی روزمره نیست. فرد عادی به جای آنکه به تخیل نیرومند شاعر که توانسته است از رویدادی کموبیش روزمره چنان اثر زیبا و بزرگی بیافریند، غبطه بخورد؛ به علت اتفاق دلپذیری که برای او رخ داده است به او حسرت میبرد. از این رو عامل ذهنی یعنی نگرش هر فرد، بسیار بیشتر از عوامل عینی و بیرونی برای سعادت و لذت انسان، اهمیت دارد.
سلامتی نیز بخشی از هستی ماست و تأثیری تعیینکننده بر سعادت و خوشبختی انسان دارد. سلامت جسم و روح آنچنان بر همهی موهبتهای بیرونی برتری دارد که گدای تندرست، بهراستی سعادتمندتر از پادشاه بیمار است. مزاجی آرام و شاد که حاصل تندرستی کامل و ساختمان بدنی خوب باشد، شعوری که روشن، زنده و نافذ باشد و درست درک کند، ارادهای که متعادل و نرم باشد و وجدانی آسوده به بار آورد، همهی اینها امتیازاتی هستند که مقام و ثروت هرگز نمیتوانند جای آنها را بگیرند. پس بهتر آن است که درحد امکان بکوشیم تا درجهی بالای سلامت کامل را که شادمانی مانند شکوفهی آن است، حفظ کنیم. بیشتر عناصر طبیعی در فرد سالم مایهی لذت میگردند و برعکس، بدون سلامتی، هیچیک از موهبتهای بیرونی لذتبخش نخواهند بود.
«غنای روح تنها ثروت حقیقی است، باقی ثروتها، همه بیشتر موجب زیانند تا سود.»
لوسیان
آنچه آدمی در ذات خود هست، یعنی آنچه که در تنهایی و همیشه با خود همراه دارد، چیزی نیست که کسی بتواند به او اعطا کند یا از او بگیرد. به همین دلیل، این دارایی ذاتی (آنچه هستیم) از هرچه که در تملک اوست یا در انظار دیگران قرار دارد، برای او مهمتر است. از این رو، انسانی که در درون غنی و پرمایه باشد، در تنهایی محض نیز با افکار و تخیلات خود به بهترین نحو سرگرم میشود، حال آنکه تنوع مداوم در معاشرت، ثروت، قدرت، شهرت، نمایشها، تجملات، گردش و تفریح، ممکن نیست که کسالتِ شکنجهآورِ فرد بیمایه را برطرف کند.
کسی که درونی غنی دارد، بیشترِ لذتهایی را که عموم مردم درپی آن هستند، نه تنها زائد، بلکه فقط مزاحم و آزاردهنده مییابد. هنگامی که چشمان سقراط به اشیای تجملی که برای فروش چیده شده بود افتاد، گفت: «چه فراوان است، آنچه بدان نیازی ندارم.» یا امیلی دیکنسون، شاعر آمریکایی که همهی عمر خود را در تجرد و در خانهی پدری زیست، میگوید: «بهشت همان خانهی قدیمی است که هر روز در آن زندگی میکنیم.» کسی که از درون غنی است، از جهان بیرون به چیزی نیاز ندارد جز آن مقدار از استقلال و آزادی مالی که به او فراغت اعطا کند، تا تواناییهای درونی خود را شکوفا کند و تکامل بخشد و از غنای درونی خود بهرهمند شود.
«مال و ثروت فراوان، انواع تجملات، گوهرهای تراشخورده، مرمر، تابلوها، طلا، نقره و جامههای ارغوانی: چه بسیار کسانی که اینها را ندارند و کسانی که هرگز نیازی به اینها ندارند.»
هوراس
نیازهای انسانی را میتوان به دو گروه کلی تقسیم کرد: ضروریات مثل خوراک، پوشاک و مسکن؛ و دوم نیازهای روانشناختی که از نظر شوپنهاور نه طبیعی هستند و نه لازم: از قبیل جلب توجه، تجمل، ناز و نعمت و جلال و شکوه. که اینگونه نیازها بیپایان هستند و ارضای آنها بسیار دشوار است. اگر نگوییم تعیین مرز آرزوها و خواستههای عاقلانه برایمان ناممکن است، حداقل باید بگوییم آسان هم نیست؛ زیرا رضایت افراد از این لحاظ اندازهی مطلق و مشخصی ندارد و کاملا نسبی است. آدمی اصلا به نعمتهایی که هرگز به فکر داشتن آنها نیفتاده است، نیازی احساس نمیکند؛ بلکه بدون آن هم راضی است، درحالی که فردی که صد بار بیشتر از دیگری ثروت دارد، به علت کمبود آنچه توقع آن را دارد، احساس ناخرسندی میکند. پس باید با مشخص کردن آن سبکی از زندگی که قرار است در پیش بگیریم، نیازهای خود را مشخص کنیم. در غیر این صورت ممکن است که وارد بازی «هر چه بیشتر بهتر» شویم و تمام زندگی خود را در اسارت تقلایی بیپایان برای ارضای نیازهای کاذب، هدر دهیم.
«آنچه کسی را که تشنهی ستایش است، بر زمین میکوبد یا به عرش میبرد، چه ناچیز است.»
هوراس
شوپنهاور معتقد است که به علت ضعف خاصی که در سرشت انسان وجود دارد، همهی ما بدون استثنا برای نظر دیگران درمورد خود، اهمیت بیش از اندازهای قائلیم، حال آنکه اندک تعمقی نشان میدهد که تصویر ما در ذهن آنان در سعادتمند بودن ما تأثیری ندارد. او توصیه میکند که بهتر آن است که این ضعف را تا حدی مهار کنیم و با تعمق لازم و ارزیابی درست از موهبتهای زندگی، در حساسیت بیش از اندازهی خود در قبال نظر دیگران، اعتدال به وجود آوریم، چه آنجا که ما را میستایند و چه آنجا که موجب رنج ما میشوند. زیرا این دو در اساس باهم فرقی ندارند. اگر چنین نکنیم، بنده و بازیچهی نظر دیگران و افکار آنان باقی خواهیم ماند. زندگی ما در درجهی اول و بهطور واقعی در درون پوست خودمان جریان دارد، نه در انظار دیگران و درنتیجه این عوامل درونی، صدها بار برای سعادت و خوشبختی ما مهمتر از آن هستند که دیگران به دلخواه خود در مورد ما چه میاندیشند. اگر بتوانیم خود را از این لحاظ اصلاح کنیم و از اهمیت دادن بیش از اندازه به نظر دیگران دربارهی خودمان، چشم بپوشیم؛ آرامش روح و شادی ما بهطور باورنکردنی بیشتر میشود و در برخورد و رفتار ما استحکام و اطمینان بیشتری به وجود میآید و رفتاری در پیش میگیریم که بسیار آزادتر و طبیعیتر است.
«اگر بنا بود زندگیام وابسته به نظر مساعد دیگران باشد، هرگز ممکن نبود که پا به عرصهی وجود بگذارم، زیرا دیگران برای پراهمیت جلوه دادن خویش، وجود مرا به طیب خاطر انکار میکردند.»
گوته
بنابراین، از نظر شوپنهاور، واضح است که خوشبختی ما چقدر به آنچه هستیم، یعنی به فردیتمان وابسته است، حال آنکه غالبا فقط سرنوشت بیرونی را، یعنی آنچه داریم یا آنچه مینماییم به حساب میآوریم. آنچه هستیم در مقایسه با آنچه داریم و آنچه مینماییم، تأثیر بسیار اساسیتری در سعادت وخوشبختی ما دارد. زیرا آنچه در ذات خود هستیم، بیواسطه بر ما تأثیر میگذارد و دو عامل دیگر بهطور غیرمستقیم و به واسطهی آنچه هستیم بر ما اثر میکنند. پس در نهایت آنچه هستیم، عامل اصلی و حقیقیِ میزان خوشبختی و شادمانی ماست؛ درحالی که دو عامل دیگر همواره در تبدیل و تغییرند، آنچه در ذات خود هستیم، ثابت، پایدار و همواره با ماست. از طرف دیگر ما بر عوامل بیرونی کنترل کمتری داریم. از این لحاظ آنچه در حیطهی قدرت ماست، فقط این است که از شخصیت فطری خود به بهترین نحو استفاده کنیم، بنابراین فقط باید در پی فعالیتهایی باشیم که با شخصیت ما مطابقت دارند و سعی کنیم تا آنچه را که بهطور بالقوه در وجود ماست به شکوفایی و تکامل برسانیم. اگر به جای پرداختن به استعدادهای خود و شکوفا ساختن آنها، به فعالیتهایی بیتناسب با تواناییهای خود بپردازیم، در همهی عمر خود ناخرسند خواهیم بود. بهترین و بزرگترین منبع خوشبختی که هرکس میتواند به آن دست یابد، خود اوست. هر چقدر که آدمی سرچشمهی لذتها را در خود بیابد، همانقدر سعادتمندتر است. خلاصهی کلام اینکه:
«خوشبختی بهآسانی دست یافتنی نیست: یافتن آن در درون خود دشوار است و در جای دیگر ناممکن.»
شامفور
تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت میکند. هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه میتوانم انجام دهم. تصویر ذهنی هر انسانی، پایهی اصلی شخصیت و رفتارهای اوست. بهعبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانهای از احساس فضیلت و بزرگی ماست و نشانمیدهد که چه کارهایی از ما ساخته است و ...
4,103 بازدیدمطالعه بیشتر ...همه ما دوست داریم زندگی سالم و شاد و پر بار و بدور از هرگونه استرس داشته باشیم. اگر شما نیز علاقمند به داشتن زندگی شاد و زندگی سالم هستید باید از قوانین زیر پیروی کنید.
5,766 بازدیدمطالعه بیشتر ...هیچ روش تضمینی برای شناختن اینکه آیا یک شخص واقعا شما را دوست دارد وجود ندارد، اما نشانه هایی برای خواندن وجود دارد تا دریابید که چه چیزی در ذهن دوست عزیز شماست. اگر می خواهید بدانید که شخص مورد علاقه شما واقعا شما را دوست دارد، باید توجه داشته باشید که چگونه شخص عمل می کند، آنچه می گویند، و آنچه که آنها انجام می دهند زمانی که شما با هم هستند.
52,724 بازدیدمطالعه بیشتر ...شادی را خود ما انسان ها می سازیماین ما و شما هستیم که تصمیم می گیریم در زندگی شاد باشیم یا نباشیم. بیایید تصمیم بگیریم که هیچ وقت شادیهایمان را خراب نکنیم! حتی اگر زلزله، سیل، یک کوه بدهی و قرض و وام و تورم هم در مسیرمان قرار گرفت.
338 بازدیدمطالعه بیشتر ...رضایت از وضعیت موجود یعنی احساس خوشبختی?یعنی مهم نیست شما خوشبخت باشید یا نه? مهم این است که احساس خوشبختی کنید و همین احساس است که خوشبختی را شکل می دهد.
1,542 بازدیدمطالعه بیشتر ...تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت میکند. هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه میتوانم انجام دهم. تصویر ذهنی هر انسانی، پایهی اصلی شخصیت و رفتارهای اوست. بهعبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانهای از احساس فضیلت و بزرگی ماست و نشانمیدهد که چه کارهایی از ما ساخته است و ...
4,103 بازدیدمطالعه بیشتر ...همه ما دوست داریم زندگی سالم و شاد و پر بار و بدور از هرگونه استرس داشته باشیم. اگر شما نیز علاقمند به داشتن زندگی شاد و زندگی سالم هستید باید از قوانین زیر پیروی کنید.
5,766 بازدیدمطالعه بیشتر ...هیچ روش تضمینی برای شناختن اینکه آیا یک شخص واقعا شما را دوست دارد وجود ندارد، اما نشانه هایی برای خواندن وجود دارد تا دریابید که چه چیزی در ذهن دوست عزیز شماست. اگر می خواهید بدانید که شخص مورد علاقه شما واقعا شما را دوست دارد، باید توجه داشته باشید که چگونه شخص عمل می کند، آنچه می گویند، و آنچه که آنها انجام می دهند زمانی که شما با هم هستند.
52,724 بازدیدمطالعه بیشتر ...شادی را خود ما انسان ها می سازیماین ما و شما هستیم که تصمیم می گیریم در زندگی شاد باشیم یا نباشیم. بیایید تصمیم بگیریم که هیچ وقت شادیهایمان را خراب نکنیم! حتی اگر زلزله، سیل، یک کوه بدهی و قرض و وام و تورم هم در مسیرمان قرار گرفت.
338 بازدیدمطالعه بیشتر ...رضایت از وضعیت موجود یعنی احساس خوشبختی?یعنی مهم نیست شما خوشبخت باشید یا نه? مهم این است که احساس خوشبختی کنید و همین احساس است که خوشبختی را شکل می دهد.
1,542 بازدیدمطالعه بیشتر ...تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت میکند. هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه میتوانم انجام دهم. تصویر ذهنی هر انسانی، پایهی اصلی شخصیت و رفتارهای اوست. بهعبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانهای از احساس فضیلت و بزرگی ماست و نشانمیدهد که چه کارهایی از ما ساخته است و ...
4,103 بازدیدمطالعه بیشتر ...کلمات کلیدی:
چه خواهد شد؟
زبان، این جانور زندانیشده در قفس دهان، اگر رام شده باشد میتواند با یک کلمه، انسانی را به عرش ببرد و اگر رام نشده باشد با یک کلمه، انسانی را به خاک ذلت میکشاند. اگر این عضو عضلانی نیرومند، نسنجیده در دهان بچرخد و واژگان را به هم ببافد و نثار شنونده کند، چه خواهد شد؟
پائولو کوئیلو میگوید: «از میان تمام سلاحهایی که بشر ساخته است، وحشتناکترین و قدرتمندترین آنها «کلمات» بودهاند. خنجرها و نیزهها، ردّ خون به جای میگذارند، تیرِ کمانها را میتوان از فاصلهی دور دید، ردّ پای سموم را میتوان شناسایی کرد و آنها را زدود، اما این کلمات هستند که نابود میکنند و در ظاهر هیچ اثری به جای نمیگذارند.»
برای همین در این نوشته میخواهیم به شرح جملات خطرناکی بپردازیم که افراد باهوش هرگز در محل کار استفاده نمیکنند. همچنین میخواهیم نحوه برخورد در محیط کار را با هم بررسی کنیم.
1-در محیط کار زبان ما چگونه باشیم؟
حرفهایی هست که شما هرگز نباید در محل کار، آنها را به زبان بیاورید. حرفهایی که میخواهیم دربارهشان صحبت کنیم، قدرت خاصی دارند. این توانایی خارقالعاده را دارند که شما را بد جلوه دهند، حتی وقتی حرفهای شما عین واقعیت است.
بدتر از همه، وقتی آنها را به زبان بیاورید، دیگر نمیشود کاری کرد و به اصطلاح، آب رفته به جوی باز نمیگردد.
من از لغزشهای زبانی تکاندهنده، شوخیهای مبتذل یا آبروریزیهای سیاسی صحبت نمیکنم. اینها تنها موقعیتهایی نیستند که شما را بد جلوه میدهند.
اظهارنظرهای جزئی، اغلب بیشترین آسیب را به ما میزنند، اظهارنظرهایی که ما را در چشم دیگران، نالایق و بدون اعتماد به نفس نشان میدهند.
فرقی نمیکند چقدر بااستعداد باشید و چه موفقیت هایی را کسب کرده باشید، جملات خاصی وجود دارند که اگر آنها را به زبان بیاورید، نگاه دیگران به شما فورا تغییر میکند و ممکن است برای همیشه با دید منفی به شما نگاه کنند. این جملات آنقدر بار منفی دارند که در کوتاه مدت روی کار افراد هم اثر منفی میگذارند. به این جملات دقت کنید تا نحوه برخورد در محیط کار را براحتی یاد
بگیرید.
تغییرات فناوری آنقدر سریع رخ میدهند که حتی یک فرایند شش ماهه هم میتواند قدیمی به حساب بیاید. گفتن این جمله که «روال کار همیشه همین بوده» نه تنها باعث میشود شما تنبل و تغییرناپذیر به نظر برسید، بلکه باعث میشود رئیس شما به این فکر بیفتد که چرا شما از جانب خودتان به فکر بهبود روال کار نبودهاید. اگر واقعا کاری را طبق روال همیشگی آن انجام میدهید، پس قطعا راههای بهتری برای انجام آن کار وجود دارد، اما این شما هستید که در برابر تغییر مقاومت نشان میدهید.
هرگز ایدهی خوبی نیست که تقصیر را گردن دیگران بیندازید. شما باید مسئول باشید. اگر در هر کاری که درست پیش نرفته است، کوچکترین نقشی داشتهاید، مسئولیت آن را به عهده بگیرید. اگر هم نقشی نداشتهاید، توضیح «بیطرفانهای» از وقایع، ارائه کنید. به حقایق تکیه کنید و اجازه دهید رئیس و همکاران شما نتیجهگیریهای خودشان را دربارهی اینکه چه کسی مقصر است، داشته باشند. لحظهای که انگشت اتهام به سوی کسی دراز میکنید، لحظهای است که دیگران درمییابند شما فردی هستید که مسئولیت کارهایش را به عهده نمیگیرد. این رفتار شما، دیگران را آزرده میکند. بعضی از افراد کلا از کار کردن با شما منصرف میشوند و دیگران، وقتی اشتباهی رخ داد، اول از همه، شما را مقصر خواهند دانست.
میتوان گفت «نمیتوانم» مترادف عبارت «تقصیر من نیست» است. مردم دوست ندارند «من نمیتوانم» را بشنوند، چون از نظر آنها معادل «من انجام نخواهم داد» است. گفتن «نمیتوانم» حاکی از آن است که شما تمایل ندارید مسئولیتهایی را به عهده بگیرید که لازمهی به اتمام رساندن کاری است. اگر دلیل شما برای انجام ندادن کاری، بخاطر نداشتن مهارتهای لازم است، بهتر است لااقل یک راهحل جایگزین پیشنهاد کنید. به جای گفتن کاری که «نمیتوانید» انجام دهید، از کاری که «میتوانید» انجام دهید بگویید. برای نمونه، به جای «من امشب نمیتونم تا دیروقت بمونم»، بگویید: «فردا صبح زود میتونم بیام. خوبه؟»، به جای «من نمیتونم این محاسبات رو انجام بدم» بگویید: «من هنوز نمیدونم چجوری این نوع محاسبه رو انجام بدم. کسی هست به من یاد بده تا دفعهی بعد خودم انجامش بدم؟»
همه میدانند زندگی منصفانه نیست. گفتنِ «منصفانه نیست» یعنی شما فکر میکنید زندگی قرار است منصفانه باشد، اما نیست و این گفته، شما را خام و بیتجربه جلوه میدهد. اگر نمیخواهید تصویر بدی از شما در ذهن دیگران شکل بگیرد، به حقایق اتکا کنید، فرد مفیدی باشید و پای تعبیر و تفسیرهای خودتان را وسط نکشید. برای نمونه، میتوانید بگویید: «من متوجه شدم شما اون پروژهی بزرگی رو که من دوست داشتم انجام بدم، به (فلان همکار) محول کردین. میشه دلیل این انتخاب شما رو بدونم؟ دوست دارم بدونم از نظر شما، چرا من برای انجام اون پروژه مناسب نبودم؟»
این سخن طعنهآمیز باعث میشود به گونهای جلوه کنید که انگار فقط برای دریافت حقوق ماهانهتان، وظایفتان را انجام میدهید، نه بیشتر و نه کمتر. اگر امنیت شغلی برایتان مهم باشد، این طرز تفکر اصلا خوب نیست. اگر رئیستان از شما میخواهد کاری را انجام دهید که احساس میکنید مناسب موقعیت شما نیست (در صورتیکه با اخلاقیات مغایرت نداشته باشد)، بهترین واکنش این است که ابتدا وظیفهی محولشده را با اشتیاق انجام دهید، اما پس از اتمام کار، با رئیس خود دربارهی نقشتان در شرکت و اینکه آیا وظایف کاری شما نسبت به گذشته، تغییر کرده یا نه، صحبت کنید. این حرکت تضمین میکند که شما خردهپا و بیاهمیت در نظر گرفته نمیشوید. همچنین این امکان را به شما و رئیستان میدهد که شرح بایدها و نبایدهای وظایف کاریتان را بهروز کنید و در این مورد به درک متقابل برسید.
این جملات خالی از اراده، فورا اعتبار شما را از بین میبرند. حتی اگر بعد از گفتن این عبارات، یک ایدهی عالی را مطرح کنید، باز هم نشان دادهاید که اعتماد به نفس ندارید و این باعث میشود شنونده هم اعتمادش را به شما از دست بدهد. سعی نکنید بدترین منتقد خودتان باشید. اگر به گفتههای خودتان اعتماد نداشته باشید، پس دیگران هم به شما اعتماد نخواهند کرد. اگر واقعا از موضوعی اطلاعی ندارید، بگویید: «من الان اطلاعات لازم رو ندارم، اما اجازه بدید اطلاعات لازم رو بهدست بیارم و بعد با شما صحبت کنم.»
«سعی کردن» هم درست مانند «فکر کردن»، آزمایشی به نظر میرسد و حاکی از آن است که شما به تواناییتان برای انجام کاری، اعتماد ندارید. مالکیت کامل تواناییهایتان را در دست بگیرید. اگر از شما خواستهاند کاری را انجام بدهید، یا متعهد به انجام آن کار شوید و یا اگر نمیتوانید، راهحلی پیشنهاد کنید، اما نگویید سعی میکنم انجامش بدهم، چون با گفتن این حرف، انگار قرار نیست خیلی هم تلاش کنید.
گفتن این که انجام کاری فقط یک دقیقه طول میکشد، مهارتهای شما را زیر سؤال میبرد و اینطور به نظر میرسد که میخواهید با عجله و شتاب، کارهایتان را انجام بدهید. اگر واقعا احساس میکنید که میتوانید کاری را ظرف 60 ثانیه تمام کنید، پس راحت باشید و بگویید که انجامش زمان زیادی نمیبرد، اما جوری نگویید که تصور شود، کار محول شده را با عجله و بی دقت انجام دادهاید.
آخرین چیزی که ممکن است دیگران در محل کار از شما بشنود، این است که بگویید چقدر از کارتان متنفر هستید. با این کار، برچسب یک آدم منفی را به شما میزنند و شما باعث میشوید روحیهی جمعی پایین بیاید. چشمان تیزبین رؤسا همیشه مراقب آدمهای منفیبافی است که روحیهی دیگران را خراب میکنند. ناگفته نماند این رؤسا خوب میدانند که همیشه جایگزینهای مشتاق و قدردانی هستند که جای این افراد منفیباف را بگیرند.
اظهارنظرهای توهینآمیز دربارهی همکاران هیچ جنبهی مثبتی ندارد. اگر نظر شما درست باشد، پس دیگران هم مثل شما این را میدانند و نیاز نیست شما آن را به زبان بیاورید. اگر نظر شما نادرست باشد، این خود شما هستید که در آخر، احمق به نظر میآیید. بعید نیست که در محل کار، آدمهای نالایق یا تنبل هم باشند و این احتمال وجود دارد که دیگران هم مثل شما، این افراد را بشناسند. اگر شما قدرت اصلاح یا اخراج این افراد را ندارید، پس با پچپچ کردن دربارهی ضعفهای آنها چیزی عاید شما نمیشود. صحبت کردن از بیعرضگی دیگران، نشاندهندهی تلاش مفتضحانهی شما برای خوب جلوه دادن خودتان است. این رفتار شما، در نهایت گریبان خودتان را خواهد گرفت. چگونه؟ روزی خواهد رسید که افراد لایقتر از شما، از نالایقی شما در گوش هم بگویند.
نتیجهی بهکار بردن این جملات، خوشایند نخواهد بود و شما بدون شک غافلگیر خواهید شد، پس همیشه مراقب زبان و گفتههایتان در محل کار باشید.
کلمات کلیدی:
از خود تلقی کن، به تعبیری دیگر حاکمان به مصابه والدین آنها هستند.
تفسیر عرفانی و اخلاقی نهج البلاغه
«ثُمَّ تَفَقَّدُ مِنْ أُمُورِهِم مَا یَتَفَقَّدُ ?لْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا، وَلاَ یَتَفَاقَمَنَّ(4068) فِی نَفْسِکَ شَیْءٌ قَوَّیْتَهُمْ بِهِ، وَلاَ تَحْقِرَنَّ لُطْفاً(4069) تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إنْ قَلَّ ؛ فَإنَّهُ دَاعِیَهٌ لَهُمْ إِلَی? بَذْلِ النَّصِیحَهِ لَکَ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ ؛ آنگاه چنان به کار آنان رسیدگی کن که پدر و مادر به کار فرزند خود. مبادا کاری که کردهای و سبب تقویت آنان شده در نظرت بزرگ آید و نیز مبادا لطف و احسانی که در حق آنان کردهای ـ گرچه اندک ـ در نظرت کوچک جلوه کند، زیرا هر نوع لطف و احسانت سبب میشود که آنان در حق تو نیکخواهی کنند و به تو اعتماد کنند».
امیرمؤمنان حضرت علی (ع) در رابطه رفتار با مردم به مالک در نهج البلاغه اینچنین توصیه میکند که تمامی افراد اعم از کشوری و لشکری و عموم مردم را بهسان اعضای خانواده خود بدان و جزئی از خود تلقی کن، به تعبیری دیگر حاکمان به مصابه والدین آنها هستند.
حضرت علی (ع) امیرمؤمنان در نهج البلاغه از سه مؤلفه به عنوان نگاه والیان به مردم استفاده میکند: 1? نگاه قانونی، 2? نگاه اخلاقی، 3? نگاه روانی؛ بدین معنیکه با تکیه بر عنصر محبت باید با مردم تعامل کرد. آنچه که در ساختار مطرح میشود نگاه قانونی و حقوقی است و نگاه اخلاقی و روانی، حالات روحی و روانی والیان و اخلاق حرفهای آنان بعنوان والدین جامعه در برمیگیرند که باید به حالات فرماندهان و مردم عام رسیدگی کنند.
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید: در امور جامعه میباید داوریهایی نیکو، معتدل و منصفانه صورت پذیرد، حاکم باید نگاه منصفانه و عادلانه داشته باشد به گونهای که کار کوچک، بزرگ شمرده نشود و کارهای کوچک هر چند هم خرد باشد هیچ به شمار نیاید. امیرمؤمنان میفرماید: ای مالک مبادا کاری که سبب تقویت امور مردم شد در نظرت بزرگ آید و نیز مبادا لطف و احسانی که در حق آنها کردهای، هر چند خرد باشد، در نظرت کوچک آید.
انسانها تحت تأثیر مؤلفههای روحی و روانیاند و چه بسا ممکن است در قضاوت و داوری مسیر خطا را در پیش بگیرند پس علاوه بر خودسازی حاکم باید یک ساختار قوی هم در جامعه وجود داشته باشد، ولی ناگفته نماند ساختار هر اندازه قوی باشد نمیتواند حاکم را از مسائل روحی و روانی بینیاز کند. روانی سالم و روحی منزه همواره از خطاهای او میکاهد. یک ساختار قوی باید به گونهای باشد که در آن کارهای کوچک و بزرگ تماما دیده شوند و حاکمان هم در امتداد ساختار حرکت کنند که این امر سب میشود مردم نیکخواه حاکم گردند، در غیر اینصورت حکومتش دوام نخواهد آورد.
هر اندازه اعتماد مردم به حاکمان زیادتر شود به همان اندازه از میزان هزینههای حکومت کاسته خواهد شد و بهترین حاکمان، کسانی هستند که کمترین هزینه را در حکومتش بپردازند. حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید: از سرمایههای معنوی حکومتها مردمان نیکخواهاند و دیگر اعتماد آنان به حکومتشان است.
«وَلاَ تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِیفِ أُمُورِهِمْ ?تِّکَالاً عَلَی جَسِیمِهَا، فَإِنَّ لِلْیَسِیرِ مِنْ لُطْفِکَ مَوْضِعاً یَنْتَفِعُونَ بِهِ، وَ لِلْجَسِیمِ مَوْقِعاً لاَ یَسْتَغْنُونَ عَنهُ ؛ و نباید به بهانه پرداختن به کارهای کلانِ آنان رسیدگی به کارهای خُردشان را رها سازی، زیرا الطاف خُرد تو جای خود دارند که آنها از آن برخوردار میشوند، و الطاف کلانت هم جای خود دارند که از آن بینیاز نخواهند بود».
والیان نباید با توجه به کارهای بزرگ، کارهای خُرد را به فراموشی بسپارند. آنها باید به امور جزئی و فردی هم توجه کنند و انجام این امور ضمن اینکه مردم را نیکخواه والیان میکند در عین حال مدد رسان ساختار هم میشوند. اگر به این امور جزئی توجهای نشود این موارد رفته رفته زیاد شده و امور کلی جامعه زیر سؤال خواهد رفت. از نظر علی(ع) حاکم باید در انجام امور جامعه دقیق و حساس باشد و به کارهای خرد اهمیّت دهد همانگونه که جامعه نیازمند کارهای کوچک است همچنانکه از کارهای بزرگ نیز بینیاز نیست. کارهای خرد در جامعه جایگاهی خاص خودشان را دارند و اگر به کارهای خُرد توجه نشود ظلمهای فراوانی در جامعه پدید میآید و کارهای بزرگ هم بهمرور زمان اهمیّت خودشان را از دست میدهند؛ ناگفته نماند جامعه علاوه بر یک حاکم دقیق، به ساختاری دقیق هم نیازمند است.
«وَلْیَکُنْ آثَرُ(4070) رُوؤُسِ جُندِکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاسَاهُمْ(4071) فِی مَعُونَتِهِ، وَ أَفْضَلَ(4072) عَلَیْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ(4073)، بِمَا یَسَعُهُمْ وَ یَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ(4074) أَهْلِیهِمْ، حَتَّی? یَکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِی جِهَادِ ?لْعَدُوِّ؛ فَإِنَّ عَطْفَکَ عَلَیْهِمْ یَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیْک (نهج البلاغه) ؛ باید برگزیدهترین سران لشکرت در نزد تو کسی باشد که در بخشش و یاریرسانی با سربازان مساعدت کند و از دارایی خویش چندان به آنان ببخشد که هزینه خود و خانوادهشان را که بیسرپرست بر جای مینهند تأمین کند، تا یکدل و یک رأی به جهاد با دشمن پردازند، زیرا مهر و توجه تو به آنان دلهایشان را متوجه تو میسازد».
حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید: که ای مالک برگزیدهترین فرماندهان تو باید انسانهای خودساختهای باشند که با سربازان به نیکویی مواجه شوند و با توجه به ساختار موجود در جامعه باید قلبهای سربازان را نیز جذب خود کنند تا در مقابله با دشمنان با مشکلاتی روبرو نشویم و بلکه در اینجا باید نگاه معنوی حکفرما شود و به همراه یک ارتباط نظامی یک ارتباط معنوی نیز پدید آید تا در سربازان انسانیت را زنده نگه دارد.
«وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّهِ عَیْنِ ?لْوُلاَهِ ?سْتِقَامَهُ ?لْعَدْلِ فِی ?لْبِلاَدِ، وَ ظُهُورُ مَوَدَّهِ الرَّعِیَّهِ. وَ إِنَّهُ لاَ تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلاَّ بِسَلاَمَهِ صُدُورِهِمْ ؛ و بهترین روشنی چشم و مایه شادی والیان برپایی عدل در همه شهرها و آشکارشدن دوستی رعیت به آنان است [برپایی عدل میان رعیت دوستی آنان را با حاکم پدیدار میگرداند] و این دوستی ظاهر نمیشود مگر به سلامت دل رعایا».
والیانی که حضرت علی(ع) تآئید میکند نگاه خود را به دو چیز معطوف میکنند. 1? استقرار حاکمیت، 2? استمرار دوستی و مودّت. لازم به ذکر است در توضیح مودّت، از مفهوم وَدّ گرفته شده و از کلمه حُب به معنای دوستی یک مرتبه بالاتر است و اصل کلمه وَدّ، یکی از بتهای زمان عرب جاهلیّت است که پرستیده میشد و قرائن نشان میدهد که جاهلان عرب این بت را خیلی دوست داشتندکه بعد از حاکم شدن اسلام کلمه وَدّ معنایش به دوست داشتن تغییر میکند. و در نتیجه مؤدّت اوج دوستی، دوستی ماندگار، دوستی که در حد پرستش باشد معنا میشود.
موقعی که قلبهای انسانها سالم باشد و در آن کینه وجود نداشته باشد و در نهایت قلبها صفا داده شود، زمینه مودَّت فراهم میگردد البته ناگفته نماند عدالت یکی از لازمههای پدیداری مودَّت است. چون عدالت سبب میشود هر چیزی در جای خاص خود قرار گیرد. به عنوان مثال اگر در جامعهای بین عرضه و تقاضا تناسب وجود داشته باشد نیازهای مادّی انسانها به سهولت بر طرف میگردد و افراد به سلامت قلبی دست مییابند و اگر در جامعه عدالت وجود داشته باشد افراد جامعه اگر بخششی را هم انجام دهند از روی اجبار و نیاز نخواهد بود، بلکه به اراده خود آنها است دوستی مودَّت در این جامعه حکمفرما است.
«وَلاَ تَصِحُّ نَصِیحَتُهُمْ إِلاَّ بِحِیطَتِهِمْ(4075) عَلَی? وَلاَهِ ?لْأُمُورِ، وَ قِلْهِ ?سْتِثْقَالِ دُوَلِهِمْ، وَ تَرْکِ ?سْتِبْطَاءِ ?نْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ ؛ و خیرخواهی آنان درست نگردد مگر آنگاه که پیرامون والیان خود را بگیرند و بار حکومت آنان را بر دوش خویش گران ندانند، و مدت دولت آنان را دراز نشمرند».(نهج البلاغه)
موقعی که افراد جامعه به حاکمان با نگاهی مثبت بنگرند افراد آن جامعه نصیحتپذیر میشوند و بار سنگین والیان را بر دوش خواهند کشید بنابراین علاوه بر استحکام ساختار، رفتارهای فردی حاکمان و تعالیم اخلاقی و دینی در اداره امور جامعه تأثیر میگذارد. در نهایت خیرخواهی امت زمانی آشکار میشود که افراد جامعه، حاکمان و حکومتش را دوست بدارند و مدیرتش را بر خود گران نشمارند و مجبور به تحمل والیان نشوند و مدت حکومتش را به حساب نیاورند.
«فَافْسَحْ فِی آمَالِهِمْ، وَ وَاصِلْ فِی حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِمْ، وَ تَعْدِیدِ مَا أَبْلَی? ذَوُو?لْبَلاَءِ(4076) مِنْهُمْ؛ فَإِنَّ کَثْرَهَ الذِّکْرِ لِحُسْنِ أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ ، وَ تُحَرِّضُ النَّاکِلَ(4077)، إِنْ شَاءَ?للهُ ؛ پس خواستهها و آرزوهایشان را توسعه بده، و پیوسته آنان را به نیکی بستای، و خدمتهایی را که از هر یک آنان سر زده بر زبانآور، زیرا یاد کردن از کارهای نیکشان دلاوران را برمیانگیزاند و بزدلان پاپس کشیده را به تلاش تشویق میکند، انشاءالله تعالی».
اگر حاکم جامعه حقیر باشد افراد جامعه را نیز حقیر میکند و حاکمی که تنگ نظر باشد اجازه بروز آمال و آرزوها را به مردم جامعه نمیدهد و در سایه چنین حاکمی مردم به حداقلها قناعت میکنند و هرگاه چنین شود دولت و حکومت در معرض تهدیدند. پس ای مالک با بلند نظری خود کاری کن که مردم زیاد آرزو کنند و پیوسته از آنان به نیکی یاد کن و اگر خدمات آنان را بر زبان بیاوری این امر به آنان جرأت و شجاعت میدهد و امیدوارشان میکند و تو در حکومتت موفق خواهی بود.
«?عْرِفْ لِکُلِّ ?مْرِیءٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَی? ، وَلاَ تَضُمَّنَّ بَلاَءَ(4078) ?مْرِیءٍ إِلَی? غَیْرِهِ، وَ لاَ تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَایَهِ بَلاَئِهِ ، وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ ?مْرِیءٍ إِلَی? أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ صَغِیراً، وَ لاَ ضَعَهُ ?مْرِیءٍ إِلَی? أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ عَظِیماً (نهج البلاغه) ؛ آنگاه خدمت هر یک را به حساب خود او بگذار و هرگز خدمت یکی را به حساب دیگری مگذار، و ارزش خدمت او را کمتر از آن که هست مشمار. هرگز شرف و بزرگی کسی وادارت نکند که اندک خدمتش را بزرگ شماری، و فرودستی کسی که تو را بر آن ندارد که خدمت بزرگش را ناچیز بهحساب آوری».
مقاله مرتبط : روش قرآن در روان درمانی
حضرت علی (ع) امیرمؤمنان در نهج البلاغه خطاب به مالک میفرماید: خدمت هر کسی را به نام او بنویس و خدمت هر فرد را با خیانت او در هم نیآمیز چون خدمت یک ارزش مثبت و خیانت یک ارزش منفی است و در بعضی مواقع ممکن است ارزش کار مثبت از کار منفی بیشتر بوده و کار منفی را از بین ببرد.
از نظر علی (ع) خیانت ناشایست است و این باعث نشود که علم افراد بدین خاطر نادیده گرفته شود و موقعی که خدمت و خیانت هر کسی را به خود او نسبت میدهید جای خدمت و خیانت را عوض نکنید و در مورد آنها به انصاف داوری کنید و در داوری کارهای انسانها، نباید متغیرهای بیرونی از قبیل شرف و حقارت خانوادگی تأثیرگذار باشند چون اخلاق حرفهای والیان ایجاب میکند که به فعل فرد نگاه کند نه به شرافت خانوادگیاش و اگر غیر این عمل کند دچار فعل غیراخلاقی شدهاند و چون این فعل غیر اخلاقی باعث ضایع شدن حق کسی میشود حاکم مرتکب گناه شده است. ای مالک اگر کسی کاری کوچک انجام داد به خاطر شرافت فاعل کار، کار او را بزرگ مشمار و اگر کسی کاری بزرگ انجام داد به خاطر حقارت خانوادگیاش کارش را کوچک مشمار.
چشم زخم گونه ای از بدخواهی است به گونه ای که در بسیاری از فرهنگ ها این عقیده وجود دارد که فرد شور چشم می تواند عامل بدشانسی یا صدمه به دیگرانی که با مورد نفرت یا دشمنی او یند گردد
3,990 بازدیدمطالعه بیشتر ...این نامه در واقع عصاره ای از همه تجربیات حضرت علی می باشد که بی نهایت آموزنده و راهگشاست. امیدوارم با خواندن وصیت نامه حضرت علی به فرزند ارشدش راه درست توکل و به خدای مهربان را پیدا کنیم و توحید و یگانه پرستی را سر لوحه زندگی خویش گردانیم.ترجمه نامه 31 نهج البلاغه
5,672 بازدیدمطالعه بیشتر ...عزت نفس : "عزت" در اصل آن حالتى است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر میىسازد، و از آن جا که تنها خداوند است که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های اوست
5,055 بازدیدمطالعه بیشتر ...چشم زخم گونه ای از بدخواهی است به گونه ای که در بسیاری از فرهنگ ها این عقیده وجود دارد که فرد شور چشم می تواند عامل بدشانسی یا صدمه به دیگرانی که با مورد نفرت یا دشمنی او یند گردد
3,990 بازدیدمطالعه بیشتر ...این نامه در واقع عصاره ای از همه تجربیات حضرت علی می باشد که بی نهایت آموزنده و راهگشاست. امیدوارم با خواندن وصیت نامه حضرت علی به فرزند ارشدش راه درست توکل و به خدای مهربان را پیدا کنیم و توحید و یگانه پرستی را سر لوحه زندگی خویش گردانیم.ترجمه نامه 31 نهج البلاغه
5,672 بازدیدمطالعه بیشتر ...عزت نفس : "عزت" در اصل آن حالتى است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر میىسازد، و از آن جا که تنها خداوند است که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های اوست
5,055 بازدیدمطالعه بیشتر ...چشم زخم گونه ای از بدخواهی است به گونه ای که در بسیاری از فرهنگ ها این عقیده وجود دارد که فرد شور چشم می تواند عامل بدشانسی یا صدمه به دیگرانی که با مورد نفرت یا دشمنی او یند گردد
3,990 بازدیدمطالعه بیشتر ...این نامه در واقع عصاره ای از همه تجربیات حضرت علی می باشد که بی نهایت آموزنده و راهگشاست. امیدوارم با خواندن وصیت نامه حضرت علی به فرزند ارشدش راه درست توکل و به خدای مهربان را پیدا کنیم و توحید و یگانه پرستی را سر لوحه زندگی خویش گردانیم.ترجمه نامه 31 نهج البلاغه
5,672 بازدیدمطالعه بیشتر ...عزت نفس : "عزت" در اصل آن حالتى است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر میىسازد، و از آن جا که تنها خداوند است که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های اوست
5,055 بازدیدمطالعه بیشتر ...کلمات کلیدی:
از خود تلقی کن، به تعبیری دیگر حاکمان به مصابه والدین آنها هستند.
تفسیر عرفانی و اخلاقی نهج البلاغه
«ثُمَّ تَفَقَّدُ مِنْ أُمُورِهِم مَا یَتَفَقَّدُ ?لْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا، وَلاَ یَتَفَاقَمَنَّ(4068) فِی نَفْسِکَ شَیْءٌ قَوَّیْتَهُمْ بِهِ، وَلاَ تَحْقِرَنَّ لُطْفاً(4069) تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إنْ قَلَّ ؛ فَإنَّهُ دَاعِیَهٌ لَهُمْ إِلَی? بَذْلِ النَّصِیحَهِ لَکَ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ ؛ آنگاه چنان به کار آنان رسیدگی کن که پدر و مادر به کار فرزند خود. مبادا کاری که کردهای و سبب تقویت آنان شده در نظرت بزرگ آید و نیز مبادا لطف و احسانی که در حق آنان کردهای ـ گرچه اندک ـ در نظرت کوچک جلوه کند، زیرا هر نوع لطف و احسانت سبب میشود که آنان در حق تو نیکخواهی کنند و به تو اعتماد کنند».
امیرمؤمنان حضرت علی (ع) در رابطه رفتار با مردم به مالک در نهج البلاغه اینچنین توصیه میکند که تمامی افراد اعم از کشوری و لشکری و عموم مردم را بهسان اعضای خانواده خود بدان و جزئی از خود تلقی کن، به تعبیری دیگر حاکمان به مصابه والدین آنها هستند.
حضرت علی (ع) امیرمؤمنان در نهج البلاغه از سه مؤلفه به عنوان نگاه والیان به مردم استفاده میکند: 1? نگاه قانونی، 2? نگاه اخلاقی، 3? نگاه روانی؛ بدین معنیکه با تکیه بر عنصر محبت باید با مردم تعامل کرد. آنچه که در ساختار مطرح میشود نگاه قانونی و حقوقی است و نگاه اخلاقی و روانی، حالات روحی و روانی والیان و اخلاق حرفهای آنان بعنوان والدین جامعه در برمیگیرند که باید به حالات فرماندهان و مردم عام رسیدگی کنند.
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید: در امور جامعه میباید داوریهایی نیکو، معتدل و منصفانه صورت پذیرد، حاکم باید نگاه منصفانه و عادلانه داشته باشد به گونهای که کار کوچک، بزرگ شمرده نشود و کارهای کوچک هر چند هم خرد باشد هیچ به شمار نیاید. امیرمؤمنان میفرماید: ای مالک مبادا کاری که سبب تقویت امور مردم شد در نظرت بزرگ آید و نیز مبادا لطف و احسانی که در حق آنها کردهای، هر چند خرد باشد، در نظرت کوچک آید.
انسانها تحت تأثیر مؤلفههای روحی و روانیاند و چه بسا ممکن است در قضاوت و داوری مسیر خطا را در پیش بگیرند پس علاوه بر خودسازی حاکم باید یک ساختار قوی هم در جامعه وجود داشته باشد، ولی ناگفته نماند ساختار هر اندازه قوی باشد نمیتواند حاکم را از مسائل روحی و روانی بینیاز کند. روانی سالم و روحی منزه همواره از خطاهای او میکاهد. یک ساختار قوی باید به گونهای باشد که در آن کارهای کوچک و بزرگ تماما دیده شوند و حاکمان هم در امتداد ساختار حرکت کنند که این امر سب میشود مردم نیکخواه حاکم گردند، در غیر اینصورت حکومتش دوام نخواهد آورد.
هر اندازه اعتماد مردم به حاکمان زیادتر شود به همان اندازه از میزان هزینههای حکومت کاسته خواهد شد و بهترین حاکمان، کسانی هستند که کمترین هزینه را در حکومتش بپردازند. حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید: از سرمایههای معنوی حکومتها مردمان نیکخواهاند و دیگر اعتماد آنان به حکومتشان است.
«وَلاَ تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِیفِ أُمُورِهِمْ ?تِّکَالاً عَلَی جَسِیمِهَا، فَإِنَّ لِلْیَسِیرِ مِنْ لُطْفِکَ مَوْضِعاً یَنْتَفِعُونَ بِهِ، وَ لِلْجَسِیمِ مَوْقِعاً لاَ یَسْتَغْنُونَ عَنهُ ؛ و نباید به بهانه پرداختن به کارهای کلانِ آنان رسیدگی به کارهای خُردشان را رها سازی، زیرا الطاف خُرد تو جای خود دارند که آنها از آن برخوردار میشوند، و الطاف کلانت هم جای خود دارند که از آن بینیاز نخواهند بود».
والیان نباید با توجه به کارهای بزرگ، کارهای خُرد را به فراموشی بسپارند. آنها باید به امور جزئی و فردی هم توجه کنند و انجام این امور ضمن اینکه مردم را نیکخواه والیان میکند در عین حال مدد رسان ساختار هم میشوند. اگر به این امور جزئی توجهای نشود این موارد رفته رفته زیاد شده و امور کلی جامعه زیر سؤال خواهد رفت. از نظر علی(ع) حاکم باید در انجام امور جامعه دقیق و حساس باشد و به کارهای خرد اهمیّت دهد همانگونه که جامعه نیازمند کارهای کوچک است همچنانکه از کارهای بزرگ نیز بینیاز نیست. کارهای خرد در جامعه جایگاهی خاص خودشان را دارند و اگر به کارهای خُرد توجه نشود ظلمهای فراوانی در جامعه پدید میآید و کارهای بزرگ هم بهمرور زمان اهمیّت خودشان را از دست میدهند؛ ناگفته نماند جامعه علاوه بر یک حاکم دقیق، به ساختاری دقیق هم نیازمند است.
«وَلْیَکُنْ آثَرُ(4070) رُوؤُسِ جُندِکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاسَاهُمْ(4071) فِی مَعُونَتِهِ، وَ أَفْضَلَ(4072) عَلَیْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ(4073)، بِمَا یَسَعُهُمْ وَ یَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ(4074) أَهْلِیهِمْ، حَتَّی? یَکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِی جِهَادِ ?لْعَدُوِّ؛ فَإِنَّ عَطْفَکَ عَلَیْهِمْ یَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیْک (نهج البلاغه) ؛ باید برگزیدهترین سران لشکرت در نزد تو کسی باشد که در بخشش و یاریرسانی با سربازان مساعدت کند و از دارایی خویش چندان به آنان ببخشد که هزینه خود و خانوادهشان را که بیسرپرست بر جای مینهند تأمین کند، تا یکدل و یک رأی به جهاد با دشمن پردازند، زیرا مهر و توجه تو به آنان دلهایشان را متوجه تو میسازد».
حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید: که ای مالک برگزیدهترین فرماندهان تو باید انسانهای خودساختهای باشند که با سربازان به نیکویی مواجه شوند و با توجه به ساختار موجود در جامعه باید قلبهای سربازان را نیز جذب خود کنند تا در مقابله با دشمنان با مشکلاتی روبرو نشویم و بلکه در اینجا باید نگاه معنوی حکفرما شود و به همراه یک ارتباط نظامی یک ارتباط معنوی نیز پدید آید تا در سربازان انسانیت را زنده نگه دارد.
«وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّهِ عَیْنِ ?لْوُلاَهِ ?سْتِقَامَهُ ?لْعَدْلِ فِی ?لْبِلاَدِ، وَ ظُهُورُ مَوَدَّهِ الرَّعِیَّهِ. وَ إِنَّهُ لاَ تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلاَّ بِسَلاَمَهِ صُدُورِهِمْ ؛ و بهترین روشنی چشم و مایه شادی والیان برپایی عدل در همه شهرها و آشکارشدن دوستی رعیت به آنان است [برپایی عدل میان رعیت دوستی آنان را با حاکم پدیدار میگرداند] و این دوستی ظاهر نمیشود مگر به سلامت دل رعایا».
والیانی که حضرت علی(ع) تآئید میکند نگاه خود را به دو چیز معطوف میکنند. 1? استقرار حاکمیت، 2? استمرار دوستی و مودّت. لازم به ذکر است در توضیح مودّت، از مفهوم وَدّ گرفته شده و از کلمه حُب به معنای دوستی یک مرتبه بالاتر است و اصل کلمه وَدّ، یکی از بتهای زمان عرب جاهلیّت است که پرستیده میشد و قرائن نشان میدهد که جاهلان عرب این بت را خیلی دوست داشتندکه بعد از حاکم شدن اسلام کلمه وَدّ معنایش به دوست داشتن تغییر میکند. و در نتیجه مؤدّت اوج دوستی، دوستی ماندگار، دوستی که در حد پرستش باشد معنا میشود.
موقعی که قلبهای انسانها سالم باشد و در آن کینه وجود نداشته باشد و در نهایت قلبها صفا داده شود، زمینه مودَّت فراهم میگردد البته ناگفته نماند عدالت یکی از لازمههای پدیداری مودَّت است. چون عدالت سبب میشود هر چیزی در جای خاص خود قرار گیرد. به عنوان مثال اگر در جامعهای بین عرضه و تقاضا تناسب وجود داشته باشد نیازهای مادّی انسانها به سهولت بر طرف میگردد و افراد به سلامت قلبی دست مییابند و اگر در جامعه عدالت وجود داشته باشد افراد جامعه اگر بخششی را هم انجام دهند از روی اجبار و نیاز نخواهد بود، بلکه به اراده خود آنها است دوستی مودَّت در این جامعه حکمفرما است.
«وَلاَ تَصِحُّ نَصِیحَتُهُمْ إِلاَّ بِحِیطَتِهِمْ(4075) عَلَی? وَلاَهِ ?لْأُمُورِ، وَ قِلْهِ ?سْتِثْقَالِ دُوَلِهِمْ، وَ تَرْکِ ?سْتِبْطَاءِ ?نْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ ؛ و خیرخواهی آنان درست نگردد مگر آنگاه که پیرامون والیان خود را بگیرند و بار حکومت آنان را بر دوش خویش گران ندانند، و مدت دولت آنان را دراز نشمرند».(نهج البلاغه)
موقعی که افراد جامعه به حاکمان با نگاهی مثبت بنگرند افراد آن جامعه نصیحتپذیر میشوند و بار سنگین والیان را بر دوش خواهند کشید بنابراین علاوه بر استحکام ساختار، رفتارهای فردی حاکمان و تعالیم اخلاقی و دینی در اداره امور جامعه تأثیر میگذارد. در نهایت خیرخواهی امت زمانی آشکار میشود که افراد جامعه، حاکمان و حکومتش را دوست بدارند و مدیرتش را بر خود گران نشمارند و مجبور به تحمل والیان نشوند و مدت حکومتش را به حساب نیاورند.
«فَافْسَحْ فِی آمَالِهِمْ، وَ وَاصِلْ فِی حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِمْ، وَ تَعْدِیدِ مَا أَبْلَی? ذَوُو?لْبَلاَءِ(4076) مِنْهُمْ؛ فَإِنَّ کَثْرَهَ الذِّکْرِ لِحُسْنِ أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ ، وَ تُحَرِّضُ النَّاکِلَ(4077)، إِنْ شَاءَ?للهُ ؛ پس خواستهها و آرزوهایشان را توسعه بده، و پیوسته آنان را به نیکی بستای، و خدمتهایی را که از هر یک آنان سر زده بر زبانآور، زیرا یاد کردن از کارهای نیکشان دلاوران را برمیانگیزاند و بزدلان پاپس کشیده را به تلاش تشویق میکند، انشاءالله تعالی».
اگر حاکم جامعه حقیر باشد افراد جامعه را نیز حقیر میکند و حاکمی که تنگ نظر باشد اجازه بروز آمال و آرزوها را به مردم جامعه نمیدهد و در سایه چنین حاکمی مردم به حداقلها قناعت میکنند و هرگاه چنین شود دولت و حکومت در معرض تهدیدند. پس ای مالک با بلند نظری خود کاری کن که مردم زیاد آرزو کنند و پیوسته از آنان به نیکی یاد کن و اگر خدمات آنان را بر زبان بیاوری این امر به آنان جرأت و شجاعت میدهد و امیدوارشان میکند و تو در حکومتت موفق خواهی بود.
«?عْرِفْ لِکُلِّ ?مْرِیءٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَی? ، وَلاَ تَضُمَّنَّ بَلاَءَ(4078) ?مْرِیءٍ إِلَی? غَیْرِهِ، وَ لاَ تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَایَهِ بَلاَئِهِ ، وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ ?مْرِیءٍ إِلَی? أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ صَغِیراً، وَ لاَ ضَعَهُ ?مْرِیءٍ إِلَی? أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ عَظِیماً (نهج البلاغه) ؛ آنگاه خدمت هر یک را به حساب خود او بگذار و هرگز خدمت یکی را به حساب دیگری مگذار، و ارزش خدمت او را کمتر از آن که هست مشمار. هرگز شرف و بزرگی کسی وادارت نکند که اندک خدمتش را بزرگ شماری، و فرودستی کسی که تو را بر آن ندارد که خدمت بزرگش را ناچیز بهحساب آوری».
مقاله مرتبط : روش قرآن در روان درمانی
حضرت علی (ع) امیرمؤمنان در نهج البلاغه خطاب به مالک میفرماید: خدمت هر کسی را به نام او بنویس و خدمت هر فرد را با خیانت او در هم نیآمیز چون خدمت یک ارزش مثبت و خیانت یک ارزش منفی است و در بعضی مواقع ممکن است ارزش کار مثبت از کار منفی بیشتر بوده و کار منفی را از بین ببرد.
از نظر علی (ع) خیانت ناشایست است و این باعث نشود که علم افراد بدین خاطر نادیده گرفته شود و موقعی که خدمت و خیانت هر کسی را به خود او نسبت میدهید جای خدمت و خیانت را عوض نکنید و در مورد آنها به انصاف داوری کنید و در داوری کارهای انسانها، نباید متغیرهای بیرونی از قبیل شرف و حقارت خانوادگی تأثیرگذار باشند چون اخلاق حرفهای والیان ایجاب میکند که به فعل فرد نگاه کند نه به شرافت خانوادگیاش و اگر غیر این عمل کند دچار فعل غیراخلاقی شدهاند و چون این فعل غیر اخلاقی باعث ضایع شدن حق کسی میشود حاکم مرتکب گناه شده است. ای مالک اگر کسی کاری کوچک انجام داد به خاطر شرافت فاعل کار، کار او را بزرگ مشمار و اگر کسی کاری بزرگ انجام داد به خاطر حقارت خانوادگیاش کارش را کوچک مشمار.
چشم زخم گونه ای از بدخواهی است به گونه ای که در بسیاری از فرهنگ ها این عقیده وجود دارد که فرد شور چشم می تواند عامل بدشانسی یا صدمه به دیگرانی که با مورد نفرت یا دشمنی او یند گردد
3,990 بازدیدمطالعه بیشتر ...این نامه در واقع عصاره ای از همه تجربیات حضرت علی می باشد که بی نهایت آموزنده و راهگشاست. امیدوارم با خواندن وصیت نامه حضرت علی به فرزند ارشدش راه درست توکل و به خدای مهربان را پیدا کنیم و توحید و یگانه پرستی را سر لوحه زندگی خویش گردانیم.ترجمه نامه 31 نهج البلاغه
5,672 بازدیدمطالعه بیشتر ...عزت نفس : "عزت" در اصل آن حالتى است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر میىسازد، و از آن جا که تنها خداوند است که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های اوست
5,055 بازدیدمطالعه بیشتر ...چشم زخم گونه ای از بدخواهی است به گونه ای که در بسیاری از فرهنگ ها این عقیده وجود دارد که فرد شور چشم می تواند عامل بدشانسی یا صدمه به دیگرانی که با مورد نفرت یا دشمنی او یند گردد
3,990 بازدیدمطالعه بیشتر ...این نامه در واقع عصاره ای از همه تجربیات حضرت علی می باشد که بی نهایت آموزنده و راهگشاست. امیدوارم با خواندن وصیت نامه حضرت علی به فرزند ارشدش راه درست توکل و به خدای مهربان را پیدا کنیم و توحید و یگانه پرستی را سر لوحه زندگی خویش گردانیم.ترجمه نامه 31 نهج البلاغه
5,672 بازدیدمطالعه بیشتر ...عزت نفس : "عزت" در اصل آن حالتى است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر میىسازد، و از آن جا که تنها خداوند است که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های اوست
5,055 بازدیدمطالعه بیشتر ...چشم زخم گونه ای از بدخواهی است به گونه ای که در بسیاری از فرهنگ ها این عقیده وجود دارد که فرد شور چشم می تواند عامل بدشانسی یا صدمه به دیگرانی که با مورد نفرت یا دشمنی او یند گردد
3,990 بازدیدمطالعه بیشتر ...این نامه در واقع عصاره ای از همه تجربیات حضرت علی می باشد که بی نهایت آموزنده و راهگشاست. امیدوارم با خواندن وصیت نامه حضرت علی به فرزند ارشدش راه درست توکل و به خدای مهربان را پیدا کنیم و توحید و یگانه پرستی را سر لوحه زندگی خویش گردانیم.ترجمه نامه 31 نهج البلاغه
5,672 بازدیدمطالعه بیشتر ...عزت نفس : "عزت" در اصل آن حالتى است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر میىسازد، و از آن جا که تنها خداوند است که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مىی کند از برکت دریاى نعمت های اوست
5,055 بازدیدمطالعه بیشتر ...کلمات کلیدی: